برچسب: زنان و جنگ، زنان و بحران

  • تحفه جنگ برای زنان

    تحفه جنگ برای زنان

    پس از مدتی به دلایلی نامعلوم مقرری قطع شد و فاطمه که نه توانش را داشت و نه سوادش را از پیِ پیگیری آن بر نیامد و آن خردمغازه را از دست داد. حالا دیگر لوازم نوشتن و خرده ریزهای دیگرش را وقتی به خانه اهالی محل می رفت که خانه هایشان را تمیز کند یا لباسهایشان را بشورد، به آنها می فروخت. گاه گاهی هم سبزی تمیز می کرد و برای فروش می برد تا چرخ زندگی نایستد. دخترکش را خیلی زود عروس کرده بود و پسرش را هم در میان انبوهی از خاک و گل هر روز به شام می رساند تا کارگر روزمزد خوبی باشد و از قِبل آن درآمدی کسب کند. بعد تمام این سال ها، فاطمه هنوز هم وقتی قرار است میان سال های جوانی بگردد و یاد ایام کند، آن را در میان آژیر قرمز جنگ به یاد می آورد و ترس و دلهره مدامی که همراهش بود؛ وقتی پله های زیرزمین را دوتا یکی طی می کرد، وقتی نگران کودک در شکمش بود که مبادا سقط شود، وقتی نگران همسر سربازش بود که مبادا شهید شود، وقتی نگران وضعیت قرمز بود که مبادا تمام نشود.

This site is registered on wpml.org as a development site.