آناربرازنده/ مهسا جانباز
دیگری: بحرانها میآیند و میروند، اما مهم شیوه مواجه ما با بحرانهاست. طی شیوع ویروس کرونا در ایران گروههایی برای کمک به کادر درمان و مردم عادی شکل گرفتند، جمعآوری تجارب این گروهها میتواند برای کسانی که تمایل به کمککردن دارند الگو باشد. در ادامه با سارا کریمی جامعهشناس و پژوهشگر مستقل نویسنده کتابهای جامعهشناسی معمارى شهر تهران و ساختمان مشروطه (روایت مرمت و بازسازى مجلس شوراى ملى سابق) در مورد تجربهاش در روزهای بحران کرونا به گفتگو نشستیم. او هشت سال با دکتر محمدعلى مرادى فلسفه خوانده و حالا دو سالى است که کلاسهای خوانش فلسفه کلاسیک برگزارمیکند.
شما ازجمله کسانی بودید که از روزهای اولیه شروع بحران کرونا برای بیمارستانها کمک جمع میکنید، چطور شد که به این فعالیت داوطلبانه روی آوردید؟
من سلسله کلاسهای خوانش فلسفه برای بچههای دهه هفتاد و هشتاد دارم که اتفاقاً بچههای دهه شصت هم در آن شرکت میکنند اما سهم عمده، از آن دهه هفتاد و هشتادیهاست که بچههای لیسانس و فوقلیسانس هستند و بعضی هم در حال فارغالتحصیلی. خب این بچهها بیش از همهچیز دچار بحرانهای هویت وبی معنایی هستند و چیزی که برای آنان آزاردهنده است احساس بیفایدگی بهخصوص دریکی دو سال اخیر است که ما با بحرانهای سیاسی و اجتماعی زیادی روبرو بودهایم. این بچهها در این بحرانها دچار افسردگی و سرخوردگی شدهاند. من از سال ۷۸ در دوران دبیرستان، بعد در دوره خاتمی، همینطور در دههی هشتاد ، انتخاباتی که در ۸۸ داشتیم چنین تجربههایی را داشتم. بهنظرم بهتراست وقتی یک اتفاقی میافتد از تجربهها درس بگیریم و جمع بشویم و کاری انجام بدهیم. حداقلش این است که حال خودمان را خوب میکنیم. از همین پتانسیل استفاده کردم و پیشنهاد دادم بیایید کمکی به بیمارستانها بکنیم. فکر نمیکردم حرکت آنقدر بزرگ بشود و بچهها علاقهمند باشند که کار کنند. احساس کردیم که در بحرانهای اجتماعی بیش از اینکه به فکر خودمان باشیم و منزوی بشویم بهتراست در حل بحران مشارکت کنیم تا هم حال خودمان بهتر شود و هم به چندنفری که ممکن است بدون کمک مانده یا فراموششدهاند کمک کنیم.
آیا در بحرانهای قبلی کارهای مشابه به این داشتید؟
بحرانهای قبلی اگر سیل و زلزله و اینها مدنظر شماست نه مشارکتی نداشتم. ممکن بود به کسانی کمک کنم اما حرکتی به این شکل نداشتم. ممکن بود خودم شخصاً به کسی کمک کنم اما اینکه خودم جلو بیافتم و کاری انجام بدهم نه. البته زندگی من پر از کارهای داوطلبانه است خود این کلاسهایی که گفتم را داوطلبانه برگزارمیکنم و به بچهها برای پایاننامه نوشتن یا کارهای شبیه به این مشاورهمیدهم که البته جزئی از کارهای حرفهای من هم هست.
چطور برای منابع مالی برنامهریزی کردید و تا حالا چقدر توانستید به بیمارستانها کمک کنید؟
اولاً که یکی از بچهها که خیلی امین و دقیق هست (قبلاً عملکردش را توی مسافرتها و جاهای دیگر دیده بودیم) مسئول مالی کردیم و قرار شد که ایشان حسابکتابها را انجام بدهند و درواقع صندوقدار باشند. از ابتدا بخش مالی را بهصورت تخصصی به ایشان واگذار کردیم. بعدازآن برای صرف منابع مالی دو تا معیار گذاشتیم یکی اینکه اول نیازسنجی کنیم؛ یعنی اول نرویم ماسک بخریم بعد بگردیم دنبال کسی که ماسک نیاز دارد. اول با بیمارستانها و مراکز درمانی تماس گرفتیم تا آنها بگویند که چه چیزی نیاز دارند و ما پول را صرف خرید آن نیازمندیها بکنیم و به دستشان برسانیم؛ و دوم اینکه از پولی که دریافت میکنیم بیشترین استفاده را بکنیم. برای این کار هم مجبور شدیم بعضی از اقلامی که در بازار موجود نبود یا قیمتهای خیلی بالایی داشت را تولیدکنیم تا مجبور نشویم پول مردم را توی جیب دلالها و گروههای فرصتطلبی که بازار را در دست گرفتهبودند، بریزیم. درنتیجه شروعکردیم به تولیدکردن شیلد (محافظ صورت پزشکی از جنس شفاف که در جراحی، آزمایش و…که برای محافظت از صورت استفاده میشود)، گان (لباس جراحی و لباس اتاق عمل) و تولید کردن ماسک. بعضیها داوطلبانه کار میکردند. گروههای تولیدکنندهی ما و طراحها حتی بعضی بازاریها مواد اولیه را به ما مجانی میدادند یا با تخفیفهای زیاد و بعضی از تولیدکنندهها هم مجانی کار میکردند؛ اما گروههایی هم مثل زنان سرپرست خانوار بیبضاعت بودند که به آنها حقوق برای دوختودوزها در کارگاههای خیاطی میدادیم که تقریباً ۱۵ نفر هستند. اینها گروه بیبضاعتی بودند که درواقع در این شرایطی که هست توانستیم برای آنها هم درآمد مالیای از این پول قرار بدهیم. بهاینترتیب توانستیم درواقع از آن پولی که داشتیم بیشترین استفاده را بکنیم و بیشترین خدمات را بدهیم و تا الان هم به بیمارستانهای زیادی کمک کردهایم.
در مسیر چطور توانستید داوطلبهای دیگر را پیدا کنید؟
والا ما خیلی تلاش نکردیم چون با اینستاگرام این مسئله را اطلاعرسانی کردیم. آدمهایی که شبیه به ما فکر میکردند خودشان متصل شدند و خود آنها خیران و داوطلبهایی را به من متصل کردند و در شبکه ارتباطی خودمان این آدمهایی که میخواستند همراه بشوند، همهشان آمدند. ما درواقع تبلیغ خاصی انجام ندادیم و دنبال کسی نگشتیم ولی کسایی که اطراف ما بودند و با ایدههای ما موافق بودند خودبهخود به این جریان پیوستند و شروعکردند به کمک کردن.
الان چند نفر به شما کمک میکنند؟
درواقع در حال حاضر بیشتر از بیست یا سی نفر هستیم و اگر بخواهم تمام شهرها را بگویم فکر میکنم که پنجاه نفر بودیم که این کار را انجام دادیم؛ چون یک گروهی در تهران کار میکردند و گروههایی هم در شمال، شهرکرد و اصفهان و همه اینها جزو گروهی بودند که طی آموزشهای ما و حمایت مالی ما کارها را پیش بردند.
چطوری کمکها را به بیمارستانهای مختلف رساندید؟
برای بیمارستانهای تهران که از طریق اسنپ یا پیک کمکها را میفرستادیم که در تمام طول عید هم اینها کار میکردند بهجز سه روز اول؛ اما برای شهرهای دیگر از تیپاکس استفاده کردیم و یکی از بچههایی که به ما کمک میکرد توانست که با پیک شرکتشان صحبت کند و آن پیک هم بههرحال یکی از کسانی بود که نیاز مالی داشت و در آن روزها این کار را بهعهدهگرفت. ما به او پول میدادیم و اقلام را با مسئولیت خودش برای شهرهای مختلف ایران تیپاکس میکرد. راضی بودیم و بهموقع بهدست بیمارستانها میرسید. فقط روزهای بحرانی قبل از عید که ارتباطات قطعشدهبود یکی از بچههایی که میرفت شمال بخشی از کمکها را به بیمارستانهای شمال میرساند و من لینک کمک به بیمارستانها را هم در بیوی صفحه اینستاگرامم گذاشتم. میزان کمکهای ما و همچنین اسم بیمارستانهایی که به آنان در سرتاسر ایران کمک کردیم در بیو قرار دارد.
برای ادامه به چهکارهایی فکر کردید؟
با رفع نیاز بیمارستانها که الان اوضاعشان تا حدی به ثبات رسیدهاست و تعداد بیمارهایشان کمتر شده و البته ممکن است بازهم بیشتر بشود به این فکرکردیم که دولت هم فعلا تجهیزات موردنیاز بیمارستانها را به آنها میرساند. چون در ابتدا به کادرهای بیمارستانی کمک میکردیم که این اقلام به آنها نمیرسید به این دلیل که مدیریتهای بیمارستانها اقلام را نگه میداشتند برای اوضاع بدتر و برای روزهایی که درواقع شیوع کرونا خیلی بدتر میشد امکانات را سهمیهبندی کردهبودند؛ و این مسئله باعث میشد که عدهای از پرستارها و پزشکها در معرض کرونا به دلیل تجهیزات کم مریض بشوند و یا بمیرند. بنابراین ما مستقیم این اقلام را به دست آنها میرساندیم و تاکید میکردیم که همان موقع استفادهکنند و برای بعد انبارنکنند و این کمک میکرد به اینکه آنها از خودشان حفاظت کنند. الان از طرف دکترها برای یک سری از اقلام به ما سفارش میدهند چونکه نیروی کار ما بخشی داوطلبانه است و بخشی هم نیروی کار ارزانقیمت و واسطهها را هم حذف کردیم درنتیجه باقیمت کمتر این سفارشها گرفته میشود. در چنین وضعیتی اقتصادی برای ادامهکار هنوز به نتیجه نرسیدیم که چه کاریکنیم. ولی داریم به این فکر میکنیم که تبدیل به یک تعاونی بشویم که بتوانیم خیاطها، زنان سرپرست خانوار، پیکها و کسانی که میتوانند کمککنند را در قالب یک تعاونی دربیاوریم. که در این اوضاع میتوانند به ما کمککنند و دستمزد بگیرند و حداقل برای تعدادی از افراد یک منبع درآمد درستکنیم که بههرحال وضعیت کارشان عادلانه باشد و بتوانند درآمدی کسبکنند.
به نظر شما چطور میشود این تجربهها را مدون کرد که برای بحرانهای بعدی بشود به آن رجوعکرد؟
به نظرم ما باید بعدازاینکه این تجربه به پختگی رسید در موردش بنویسیم. خیلی مهم است که باهمدیگر راجع به آن حرف بزنیم. شاید همین گزارشهایی که شما میگیرید خیلی در مدون کردن و بحث کردن درباره این تجربهها کمککند و به آن تداوم ببخشد؛ یعنی به شکلی بشود که خبرش به آیندگان برسد و آنها از این تجربهها استفادهکنند. برای خود ماهم برای ادامه کار، اینکه از کجا شروع کردیم و چطور این کار را انجام دادیم چه ظرایفی و دقایقی را در نظر گرفتیم، نحوه مدیریت کردن که البته اصلاً مدیریت کردن به معنی که از آن فهم میشود وجودنداشت چون کاملاً مشارکتی بود و روابط همافقی و همه ماهایی که هماهنگیها را انجام میدادیم در حکم تسهیلگر بودیم نه مدیر و کاملاً کار را تسهیلگری میکردیم. تمام کسانی که وظیفهای به آنان محول میشد در تصمیمگیری نقش جدی و مؤثر داشتند و خودشان تصمیم میگرفتند چهکاری انجامبدهند و استدلال منطقیتر پذیرفته میشد. این روند باید مدون بشود. اینهمه نیروی اجتماعی میتواند درواقع بسیج و هماهنگ بشود، انسجام پیدا کند، تصمیمبگیرد و عملکند. اینیک سرمایه اجتماعی بزرگ است که میتواند هم در شرایط بحران و هم در شرایط معمول و سازماندهی زندگی بعداً مورداستفاده قراربگیرد.
با تشکر از وقتیکه برای دیگری گذاشتید.
دیگری:آنار برازنده و مهسا جانباز، جوانترین همراهان دیگری هستند. کار داوطلبانه از ارزشهای ماست و خوشحالیم که آنار و مهسا نوجوانان داوطلبی هستند که ما را یاری میدهند. به فرزندانمان کار داوطلبانه را برای ساخت جهانی بهتر یاد بدهیم. بِه امید روزهای بهتر برای دختران نوجوان در ایران و دنیا