نیکلا پرات/ برگردان مرضیه شکیبا
این مقاله نتیجه بررسیهایی است که روی فعالان زن خاورمیانه ازجمله مصر، لبنان، اردن در دو سال اخیر انجام دادهام. برای این منظور بیش از صد روایت از فعالان زن در نسلهای مختلف را جمعآوری کردم. این تحقیق بهمنظور بررسی و درک آنچه تحت عنوان «پارادوکس جنسیتی» تلقی میشود انجامشده است سؤال پژوهش این بود که چرا زنان در کشورهای عربی (علیرغم تلاش بیش از یک قرن) همچنان با بزرگترین نابرابریهای جنسیتی در جهان روبرو هستند؟
استعمارزدایی جنسیتی در جهان عرب
در این تحقیق در پی آن بودهام که با دو پیشفرض اساسی که زیربنای شکلگیری این تناقض هستند، مواجه شوم. اولین پیشفرض کاهش فعالیت مقاومتی زنان در برابر مردسالاری است. این پیشفرض در مفهوم تقسیمبندی خصوصی / عمومی نهفته است که بهموجب آن فمینیستها استدلال میکنند زنان به حوزه خصوصی منتسب میشوند، درحالیکه مردان بر حوزه عمومی تسلط دارند و در آنجا حاضرند. این تقسیمبندی وقتی مسئلهساز است که میبینم در جهان عرب مشارکت زنان بهعنوان وسیله و حتی نشانه مدرنیزاسیون تلقی شده و این نگاه در حال تسری و تشویق است. از اواخر قرن نوزدهم، گفتمان ملیگرایانه در سرتاسر خاورمیانه شروع به شکل دادن شخصیت زنی کرد که بهاصطلاح جدید، تحصیلکرده و در معرض دید عموم است. زنان روشنفکر وزنان طبقه متوسط به زندگی عمومی وارد شدند. ابتدا با تأسیس انجمنهای خیریه؛ و بعد از مدتی با برپایی اتحادیههایی منحصر به زنان که خواستار حقوق آنها در ازدواج و دسترسی بیشتر زنان به آموزش بودند. این زنان «در برابر پدرسالاری مقاومت میکردند» و همچنین خود را در مبارزه با «عقبماندگی» و مدرنیزاسیون ملت سهیم میدانستند. بهویژه، ظهور و حضور زنان بهعنوان شاخص اصلی هویت برای طبقه متوسط در حال ظهور و تجسم مفهوم مدرنیته طبقه متوسط تبدیل شد.
دومین فرضیهای که زیربنای پرسش ما درزمینهٔ حقوق زنان در جهان عرب است، در معرفتشناسی دیرینه خاورشناسانِ نهفته است که شرایط زنان را نشانه عقبماندگی جهان عرب میداند. بر این اساس، پاسخ عمومی که بین مفسران غربی دربارۀ اینکه چرا فعالیت زنان منجر به پیشرفت در حقوق زنان نشده است، وجود دارد و آن اینکه این شرایط را مربوط به انعطافپذیری پدرسالاری عرب، میداند. این پاسخ به این دلیل میتواند مسئلهساز شود که مؤید کاهش تبعیت زنان از ارزشها و اعتقادات فرهنگی عرب میشود و این بدان معنی است که «غرب» معیار تمدن حقوق زنان را تعیین میکند. علاوه بر این، بحث در مورد ناکارآمدی فرهنگ عرب در رابطه با زنان، ساختارهای قدرت را بهویژه بر اساس طبقه و ملیت کاملاً تطهیر میکند و علاوه بر آن از نقش اقتصاد سیاسی جهانی و ژئوپلیتیک در بازتولید این سلسلهمراتب متقاطع چشمپوشی میکند.
بنابراین، عنوان این مقاله بهعنوان «چگونه غرب حقوق زنان را در جهان عرب تضعیف میکند» بر این مبنا نیست که خبر از افشای نهانکاریهای دول غربی بدهد بلکه به دنبال راهی است تا آنچه ما بهطور عمومی دربارۀ زنان و فعالیت آنها در دنیای عرب فکر میکنیم را تعریف و تعیین کند. بهطور خاص، آنچه میخواهم این است که ابعاد ژئوپلیتیکی که در ساخت هنجارهای جنسیتی مؤثرند را ببینیم. تا بتوانیم درک بهتری از حقوق زنان و فراتر از آن از قوانین و سیاستهای عمومی که هنجارهای جنسیتی را تولید و شکل میدهند پیدا کنیم.
ظهور جنبشهای رادیکال پس از ۱۹۶۷
این مقاله به بررسی آنچه در دوره زمانی ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۰ رخ داد، میپردازد. دورهای که در آن جهان عرب شاهد افزایش جنبشهای رادیکال و انقلابی و نیز به چالش کشیدن وضعیت موجود سیاسی و ژئوپلیتیک بود؛ که متعاقباً شکست آنها از متحدان غربی در منطقه (بهویژه مصر، اردن، عربستان سعودی و اسراییل) بود رخ داد. با توجه به آنکه زمان زیادی از خیزش جهان عرب{بهار عربی} نمیگذرد، تأمل درآشفتگیهای سیاسی و رویدادهای پس از ۱۹۶۷ که برخی از آنها دقیقاً به طرز مشابه در سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ نیز رخ میدهند، جالبتوجه است.
شکست گسترده ارتشهای عربی در جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل، مشروعیت پروژهِ پان عربی را زیر سال برد و منجر به ایجاد دوره جدیدی در سیاستهای عربی شد. درباره ابعاد نظامی و سیاسی جنگ ۱۹۶۷ مطالب زیادی نوشتهشده است. بااینحال، تقریباً هیچ توجهی به پیامدهای جنسیتی شکست نشده است. این مهم نهتنها به این دلیل است که تجارب خاص زنان و درواقع مردان را بهعنوان افراد جنسیتی و شهروندان به حاشیه میبرد که ازآنرو نیز قابلتوجه است که شکست ۱۹۶۷ فرصتی جدید برای زنان ایجاد کرد تا از هنجارهای جنسیتی فمینیستی دولتی که برای ساختن دولت پس از استقلال ضروری بودند، تخطی کنند.
در مصر شوک عمیق شکست ۱۹۶۷، جنبشهای مخالف جدیدی را به راه انداخت که در مرکز آنها جنبش دانشجویی حضور داشت. در ابتدا مردم از محکومیتهای نهچندان سنگین و با اغماضی که برای ژنرالهای ارتش که مسئول شکست مصر در جنگ بودند صادرشده بود، به خشم آمدند. بااینحال، مطالبات دانشجویان بسیار فراتر رفت، ازجمله خواستار آزادیهای سیاسی بیشتر و همچنین حذف اطلاعات و پلیس از فضاهای دانشگاهی شدند. در ژانویه ۱۹۷۲ هزاران دانشجو در تظاهرات شرکت کردند که منجر به تحصن در میدان تحریریه شد. دانشجویان روز بعد بهزور پراکنده و تعدادی نیز دستگیر شدند. بااینحال، دانشجویان رادیکال علاوه بر اعتراض به دستگیری دانشجویان دیگر، به مطالبات ملی و سیاسی خود ادامه دادند.
در چارچوب این جنبشهای چپ و ملی، موضوعاتی ازجمله حقوق و آزادی زنان تابع اهداف ملی و سیاسی مقاومت در برابر امپریالیسم و اقتدارگرایی، مبارزه برای عدالت اجتماعی و آزادی فلسطین بود. درحالیکه رهبران جنبش اعتقاد داشتند زنان باید برای مشارکت در عرصه عمومی بهعنوان ابزاری برای نوسازی جوامع عربی بسیج شوند، آنها نابرابری جنسیتی را در حوزه خصوصی نادیده گرفتند.
بااینوجود این جنبشها، زنان جوان را در سطح بیسابقهای به فعالیت سیاسی تحریک کرد. آشفتگی سیاسی پس از ۱۹۶۷ فرصتهایی را برای تخطی از هنجارهای غالب جنسیتی در اختیار زنان جوان قرارداد. آیدا سیفالدوله، فعال حقوق بشر مصری، حضور در دانشگاه را در اوج جنبش دانشجویی مصر به یاد میآورد:
به یاد دارم که آن زمان کارهایی انجام دادم که اکنونکه به آن فکر میکنم، دیگر هرگز آنها را تکرار نخواهم کرد […] شما فقط وارد اتاق سخنرانی میشدید و [میگفتید]… «شمایی که اینجا نشستهاید، دارید چه غلطی میکنید؟ بلند شوید و به جنبش بپیوندید»
فعال دیگر هاله شکرالله بود که در سال ۱۹۵۴ در قاهره متولد شد، اما بخش زیادی از جوانی خود را در کانادا گذرانده بود، جایی که پدرش سفیر اتحادیه عرب بود. وی در سال ۱۹۷۱ به مصر بازگشت و با دستگیری برادرانش که در جنبش دانشجویی فعال بودند، به فعالیت مشغول شد. باوجود سن کم، وی به یکی از رهبران جنبش خانوادههای دستگیرشدگان تبدیل شد. او جلسهای را که با رئیس مجلس داشت بهخوبی به یاد میآورد: من به او(رئیس مجلس) گفتم، «لطفاً، حرفهای رفتار کنید.» هرچند این رفتار من خیلی بیادبانه بود و باعث رنجش رئیس مجلس شد اما برای آن زمان طبیعی بود.
خاطرات بسیاری از زنانی که با آنها مصاحبه کردهام حاکی از وجود فضای سیاسی-اجتماعی در دوره پس از شکست ۱۹۶۷ است. جنبشهای اجتماعی و سیاسی متنوعی برای به چالش کشیدن وضعیت سیاسی، ژئوپلیتیکی و اجتماعی پدید آمده است. درحالیکه ازنظر ایدئولوژیک، این جنبشها نگرشهای چالش آمیزی نسبت به برابری جنسیتی داشتند، بااینوجود، زمینهای فراهم کردند که زنان جوان و طبقه متوسط میتوانستند با شرکت در تظاهرات خیابانی، پیوستن به گروههای سیاسی، به چالش کشیدن اقتدار، سلسلهمراتب جنسیتی را براندازند و از هنجارهای همیشگی و سنتی جنسیتی تخطی کنند. برخی در این راه حتی دستگیر شدند. بهاینترتیب، زنان با مقاومت در برابر وضع موجود سیاسی-اجتماعی و ژئوپلیتیکی، عملکردهای جنسیتی جدیدی را بنا نهادند.
ضدانقلاب
این موج انقلابی پس از ۱۹۶۷ در کشورهای عربی، سرانجام توسط متحدان غربی در منطقه شکست خورد؛ و امریکا پس از امضای پیمان صلح با اسرائیل در سال ۱۹۷۹ توسط رئیسجمهور انور السادات، مبلغی بالغبر میلیاردها دلار حمایت مادی خود را روانه کرد که این خود نهتنها برای نیروهای سیاسی رادیکال بلکه برای زنان و مباحث جنسیتی نیز در حکم ضدانقلاب بود.
رئیسجمهور سادات نخست برخلاف حاکمیت قبلی خود جمال عبدالناصر، (که اسلامگرایان دوره او یا زندانی میشدند و یا اعدام) با اجازه دادن به اسلامگرایان برای فعالیت علنی در فضاهای دانشگاهی، سعی در تضعیف جنبشهای سیاسی رادیکال داشت. بدن و هنجارهای جنسیتی زنان در این «ضدانقلاب» نقش اساسی داشت. آیدا سیفالدوله به یاد میآورد که اسلامگرایان اتحادیه دانشجویی را در سال ۱۹۷۵ به دست گرفتند و شروع به تبلیغ لباس اسلامی با هزینه کمتر کردند، او با یادآوری آن دوره چنین میگوید: در آن زمان بود که من با چند زن جوان وهمفکر آشنا شدم هر دو از آنها محجبه بودند و ما باهم رابطه خوبی برقرار کردیم و این شد که آنها مرا به پوشیدن حجاب و چادر تشویق کردند.
آیدا همچنین درگیریهایی که بین اسلامگرایان و دیگر دانشجویان رخ میداد را به یاد میآورد: در آن سالهای آخر دانشگاه، از یکسو اسلامگرایان و از طرف دیگر ناصریست ها بودند. درگیریها خشونتآمیز بود، دانشآموزان مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند. البته، ما بهعنوان زن، در این حملات مورد ضرب و شتم قرار نگرفتیم.(دستکم من کتک نخوردم) اما همه ما بسیار زیاد مورد آزاد جنسی قرار گرفتیم. آنها ما را عوضی و فاحشه صدا میکردند یا میگفتند ما فقط دنبال شوهر بیرون آمدیم؛ و ازایندست درگیریها که دلیل اصلی ورود ما به سیاست بود.
حمایت سادات از دانشجویان اسلامگرا و نزدیک شدن گسترده او به اسلامگرایان سیاسی، نهتنها راهی برای مقابله بانفوذ گروههای سیاسی ناصریست ها و چپ بود، بلکه نشانهای از گسست آشکار از رژیم مدرن و سکولار ناصر بود که مرکزیت آن فمینیسم دولتی بود. سادات با معرفی گروه انتفاضه و نیز اصلاحات اقتصادی که در بخش خصوصی همراه کرد، دستاوردهای زنان طبقه متوسط را تضعیف کرد. کاهش نسبی دستمزدهای بخش دولتی که زنان را تحت تأثیر قرارداد. زنانی که بخش عمومی اولین انتخاب آنها بود. بحثهای همگانی در مرود اهمیت مشاغل زنانه برای اولین بار بافاصله رفتن از دوره ناصری، رخ داد. درزمانی که دولت انگیزه زیادی داشت تا زنان را به مرخصی بدون حقوق برای نگهداری بچهها و یا کار پارهوقت بسپارد. چنین نگرشهایی میتواند بازتاب محافظهکاری اجتماعیای که رو به روشد بود باشد که از طرفی مورد تائید و تشویق اسلامگرایان نیز بود.
مقاومت مردمی در انتفاضه در سال ۱۹۷۷ به اوج خود رسید که در رسانههای غربی با عنوان «شورش نان» یا قیام نان توسط مصریها خوانده شد. این اعتراضها با اعلامیه دولت مبنی بر حذف یارانه چندین کالای اساسی ازجمله شکر، نان و برنج و همچنین کاهش حقوق دولتی انجام شد که منجر به دو برابر شدن قیمتها در طول یک شبانهروز شد. در ۱۷ ژانویه، کارگران از کارخانههای خود بیرون رفتند هزاران دانشجو، کارمند دولت و دیگر مصریها به سمت مرکز شهر قاهره حرکت کردند و به آنها پیوستند و بهاینترتیب اعتراضات در سراسر کشور گسترش یافت.
درمجموع، ۱۶۰ تظاهرکننده توسط نیروهای امنیتی کشته و هشتصد نفر زخمی شدند. هزاران چپگرای متهم به تلاش برای سرنگونی رژیم زندانی شدند بسیاری از آنها بدون هیچگونه حکم و اتهامی، دستکم ۶ ماه بازداشت شدند. مگدا عدلی، فعال حقوق بشر، آن زمان دانشجوی پزشکی در دانشگاه الازهر و یکی از حدود بیستنفری بود که به جرم دست داشتن در قیام دستگیر شدند و به همین خاطر بیش از یک سال را در زندان گذراند.
او درباره خاطرات آن روزها چنین میگوید: من در دانشگاه دستگیر شدم و به اتهام تلاش برای سرنگونی رژیم و پیوستن به یک سازمان مخفی و بقیه اتهامات امنیتی دولت، متهم شدم. چهارده ماه را در زندان گذراندم. بهاینترتیب یک سال از دانشگاه دور بودم بعدازآن به همراه سه دانشجوی دیگر به سه سال حبس محکوم شدیم. در آن زمان پیش از زندان، حتی وقتیکه امتحانات خود را میگذراندم نیز تحت نظارت امنیتی دولت بودم درهر مورد جدیدی از فعالیتهای سوسیالیستی یا سیاسی که دولت امنیت خود را درخطر میدید، برای بازجویی تحت تعقیب بودم. همین باعث میشد که در تمام مدت من و سیستم امنیتی دولت همچون بازی موش و گربه در تعقیب و پنهانکاری باشیم. این روند ادامه داشت تا زمانی که من فارغالتحصیل شدم.
سرکوب گسترده فعالان پس از سال ۱۹۷۷، داستان جنبش دانشجویی چپ را بهعنوان نیرویی مستقل در فضای سیاسی مصر به پایان رساند. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مارکسیست از هم پاشیدند. مشابه آنچه در تابستان ۲۰۱۳ در مصر رخ داد بسیاری از فعالان ناامید شده و از فعالیتهای عمومی کنارهگیری کردند. بسیاری وقت خود را صرف خواندن، ادامه کار یا تحصیل در مقطع دکترا در خارج از کشور کردند و با تأمل در اعتقادات سیاسی – ایدئولوژیک قبلی خود، تلاش در بازنگری آن کردند. بهاینترتیب در دهه ۱۹۸۰ در دانشگاههای مصر بهجز گروههای دانشجویی اسلامگرا تقریباً هیچ فعالیت سیاسی وجود نداشت.
جدا کردن برنامههای کنشگری و حقوق زنان از مبارزات مردمی
بخش اصلی «ضدانقلاب» ترمیم وضع موجود جنسیتی بود، سلسله مراتبی بودن جنسیت، عدم برابری و احترام جنسیتی ازجمله مفاهیمی بود که بهوضوح وجود داشت. بااینحال، این موضوع نقطه پایانِ مشارکت عمومی زنان نبود. شاید بهطور متناقضی، سازمانها و نهادهای مستقل زنان پس از ضدانقلاب شروع به شکوفایی کرد، گروه مطالعاتی «زن جدید» که بعداً به «بنیاد زن جدید» تبدیل شد، توسط اعضای سابق جنبش دانشجویی بهمنظور درک علل فرودستی خاص زنان آغاز به فعالیت کرد. نوال السعداوی انجمن همبستگی زنان عرب را تأسیس کرد و موضوع خشونت علیه زنان را مطرح کرد در سال ۱۹۸۵، گروهی از فعالان و وکلای زن، ائتلافی تشکیل دادند علیه لغو اصلاحات نسبتاً مترقی سال ۱۹۷۹ که در قانون وضعشده بود.
ظهور مجدد انجمنهای مستقل زنان در مصر، برای اولین بار از دهه ۱۹۵۰، به زنان فضا داد تا گفتمان جنسیتی جدیدی را بیان کنند که در آن لزوماً مسائل زنان در زیر سایه ایدئولوژیهای انقلابی و رادیکال نباشد. بااینحال، در شرایطی که نیروهای مردمی شکست خوردند و گروههای مخالف سیاسی، بهاستثنای اسلامگراها، ضعیف بودند، این امر منجر به انزوای برنامههای حقوق زنان در سیاستهای داخلی و منطقهای شد. این انزوا با افزایش NGO شدن جنبشهای زنان پس از ۱۹۹۰ تشدید شد. بعلاوه، مطالبات حقوق زنان با این واقعیت که رژیم مصر صرفاً در جهت مقاصد و اهداف خود و بهطور انتخابی حقوق زنان را ابزاری کرد برای منافع خود، غیرقانونی شد. این بخشی از آن تصویر مدرنی بود که در خارج از کشور بهعنوان «تأمین امنیت زنان» و در اتحاد با ضد «تروریسم» به رهبری ایالاتمتحده بود.
محبوبیت و منزوی کردن حقوق زنان پس از سال ۲۰۱۱
تنها در بین سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۳ بود که زنان توانستند دوباره بحث و گفتگو درباره مسائل زنان را وارد جنبشهای مردمی کنند. درواکنش به تهدیدهای حقوق زنان و افزایش خشونت علیه فعالان زن، تحت حاکمیت SCAF و اخوان المسلمین، سازماندهی زنان مبتنی بر توده مردم و این بار بیرون از سازمانهای غیردولتی زنان شکل گرفت. فعالان زن مصری درحالیکه خواستههای خاص جنسیتی را در رابطه با مشارکت زنان مطرح میکردند، پیشتاز مبارزات برای عدالت اجتماعی و دموکراسی در مصر پس از حسنی مبارک بودند، درواقع، آنها با موفقیت توانستند هنجارهای جنسیتی را به تقاضای تحولات سیاسی-اجتماعی گسترده تبدیل کنند.
بهاینترتیب شاهد تناقضی آشکار در عرصه سیاست داخلی هستیم، از طرفی دستاوردهای فعالیتهای تودهای و مستقل زنان با افزایش اقتدارگرایی که از زمان برکناری محمد مرسی، رئیس اخوان المسلمین، در ژوئیه ۲۰۱۳ رخ داد، تضعیف و محدود میشود و در همان زمان تلاش رژیم پس از ژوئیه ۲۰۱۳ برای گسترش حقوق زنان از طریق قانون اساسی دیده میشود تا جاییکه قانون آزار و اذیت جنسی در سال ۲۰۱۴، برای دفاع از زنان وضع میشود. بهاینترتیب، یک معامله جدید مردسالار برای ضدانقلاب مطرح است که در آن رژیم از حقوق زنان محافظت میکند و در عوض، زنان باید آزادی خود را در سازماندهیهای مستقل و نیز داشتن برنامههای مستقل کنار بگذارند. همانطور که سال گذشته نوشتم، فعالان در تلاش همزمان برای حفظ الگوی پویای عدالت جنسیتی، مقاومت در برابر همکاری دولت و تحمیل فشار از بالا به پایین و جاسازی ساختارهای جنسیتی انقلابی از پایه به بالا با یک چالش بزرگ روبرو هستند.
نتیجهگیری
در این مقاله قصد داشتم دو پیش فرضی که معمولاً دربارۀ فعالیت و حقوق زنان در جهان عرب مطرح است را موردبازنگری قرار دهم. نخست آنکه خواستگاه زنان بهمراتب، فراتر از مقاومت در برابر صرفاً پدرسالاری است و در این مسیر از روشهایی که در آنها به براندازی و تغییر از هنجارهای جنسیتی در حکم یک حرکت ضد سلطه علیه نظم سیاسی-سیاسی و ژئوپلیتیک پس از ۱۹۶۷ است بهره میبرد؛ بهعبارتدیگر، مشارکت زنان در جنبشهای رادیکال تجسم تحول سیاسی-اجتماعی، ازجمله تحول هنجارهای جنسیتی است از این حیث، شاهد موازیسازی در ظهور فعالیت زنان تودهای بهعنوان بخشی از مبارزات انقلابی پس از سال ۲۰۱۱ هستیم.
دوم، هدف من این بوده است که این مفهوم را که غرب عامل پیشرفت و حقوق زنان در جهان عرب است، به چالش کشانده تا بتوانیم نگاهی دوباره و نقادانه به این موضوع کنیم. آیا واقعاً غرب عامل تلاشهای زنان برای احقاق حق در جهت به دست آوردن حقوق برابر بوده است؟ یا آنکه صرفاً برای تأمین منافع ژئوپلیتیکی خود، از رژیمهای عربی حمایت کرده تا جنبشهای انقلابی و رادیکال مردمی را تحتفشار قرار دهد و تجسم زنان از زنانگیهای رادیکال را سرکوب کرده است؟ در درازمدت، نابودی جنبشهای رادیکال و سکولار منجر به جدا شدن برنامههای حقوق زنان سکولار از پروژههای محبوب منطقهای، زمینهسازی همکاری و ابزارسازی آنها توسط رژیمهای اقتدارگرا و بازیگران بینالمللی شده و فعالان حقوق زنان سکولار را در معرض اتهاماتِ فراوانی قرار داده است؛ و از همین روست که فعالان زن امروز در چارچوب یک ضدانقلاب مداوم در سراسر جهان عرب با خطرات مشابهی روبرو هستند.
منبع:
https://www.jadaliyya.com/Details/32910/How-the-West-Undermined-Women%E2%80%99s-Rights-in-the-Arab-World