هیئت تحریریه دیگری
دیگری: سارا کریمی جامعه شناس و مدرس فلسفه از شاگردان مرحوم دکتر علی مرادی در شروع بحران کرونا دست به اقدامی تحسین بر انگیز زد و با هم افزایی دوستان قدیمی و شبکه ارتباطاتی که داشت و با استفاده از اینستاگرام، فضایی را جهت کاهش شدت و عمق بحران و نیز تلاش برای بهبود شرایط فراهم آورد. پیشتر با او، او در مورد تجربه ای که در جمع آوری کمک برای تجهیز بیمارستان ها داشت، گفتگو کردیم، در ادامه با از تنی چند از دوستانی که در این کار مشارکت داشتند، خواستیم در مورد تجربه خود برای ما بگویند که درپی می توانید بخوانید.
نسیم در مورد تجربه خود از روزهای کرونایی وفعالیت برای ارسال کمکهای بهداشتی چنین می گوید: ما جمعی از رفقای قدیمی بودیم که گرد هم آمدیم و در کنار هم امکانات پزشکی را برای عبور از بحران گسترش کرونا در کشور در اختیار کادر درمانی بیمارستانهای دولتی قرار دادیم.
در وضعیت شیوع کرونا همچون همیشه مبارزه ای بین منافع مردم و سودجویان نامعلوم همیشه حاضر، وجود داشت . ظهور کرونا شرایطی را پیش آورد که از یک سو، جامعه پزشکی نیاز مبرمی به ملزومات بهداشتی درمانی برای مقابله با کرونا داشتند و در سوی دیگر دلالان و سودجویانی که همیشه در مواقع این چنینی از آب گل آلود اقتصاد ایران ماهی می گیرند، حضور داشتند. در این میان به نظر میرسید که نیاز به حلقههای واسطی داریم که بتوانند با حذف دلالان، امکانات پزشکی را با قیمتی پایینتر تهیه و در اختیار بیمارستانها قرار دهند. این در واقع همان کاری بود که ما کردیم. آنچه در این میان توانست نقش مهمی ایفا کند، داشتن ارتباطات گسترده اعضای تیم بود که منجر به نیازسنجی در شهرهای مختلف و تامین مایحتاج بهداشتی بیمارستانی در شهرها و روستاهای کوچکتر و کمتر دیده شده کشور شد. نقش دولت برای تامین امکانات پزشکی بیمارستانها به نظر ناکارآمد میرسید و آنها تا همین اواخر نیز لیست اقلام برای ما ارسال میکردند و ما موارد موردنیازشان را تامین ارسال می کردیم
این تجربه به من نشان داد که نهادهای دولتی در مواقع بروز بحران در کشور نمیتوانند کارآمدی لازم را داشته باشند و این مسئله نقش نهادهای مردم نهاد را بیش از پیش روشن و مشخص میکند. نهادهایی که در دوران شیوع کرونا اگر همکاری لازم را با بیمارستانها و کادر درمانی نداشتند و در کنار آنها نمیایستادند بیشک این روزها تجربه متفاوتی از آنچه بر مردم گذشت را از سر گذارنده بودیم. دلالان اقتصادی که پایشان به همه جای اقتصاد ایران رسیده هم نقش پررنگی در بدتر کردن اوضاع داشتند. به عنوان مثال، گان پزشکی که ما توانستیم با هزینه حدود ۳۰ هزار تومان تهیه کنیم را آنها با قیمت ۸۰ هزار تومان با منت فراوان در بازار میفروختند. این تجربه به من آموخت که سازماندهی به موقع نیروها و استفاده مناسب و کارآمد از آنها چطور میتواند نقش موثری در عبور از بحرانها ایفا کند و در نهایت خوشحالم به عنوان عضو کوچکی از یک تیم موفق کمی به بهبود این شرایط کمک کرده ام.
مونا تجربه همکاری اش برای بهبود شرایط بحرانی شیوع کرونا را چنین توصیف می کند، استورى یکى از دوستانم را دیدم و چون از قبل دوست داشتم یک کار مفید( هرچند ناچیز) در این شرایط انجام بدهم به او پیام دادم- و به گروه آنان اضافه شدم. من در آن دوره به همراه خانواده ام مسئولیت دوخت شیلد را بر عهده گرفتیم. برای ساخت شیلد، الگوی ما فیلمى بود که نحوه ى ساخت شیلد را آموزش می داد.
او به چالش هایی که در این مسیر با آن روبرو بود، اشاره کرد: بار اول بخشى از وسایل ( یک مقدار کش) کم امد . مساله بعدی این بود که دو بار تعداد زیادى را به نسبت توانی که داشتیم، تقبل کردم که تحویل به موقع آن برای ما سخت بود. در عین حال تجربه بسیار شیرینی براى من و خانواده ام بود؛ زیرا درحالی که در قرنطینه بودیم سازنده ترین کارى را که در آن زمان برمیآمد را انجام دادیم.
بهار داستان حضورش در این همدلی خود جوش را این گونه تعریف می کند: خیلی پیشتر از زمانی که کرونا به بحرانی فراگیر تبدیل شود، احساس منفعل بودن و بینقش بودن در هرچیزی تمام وجودم را فراگرفته بود. احساس ناتوانی و نادیده گرفته شدن داشتم . بنابراین در شیوع کرونا دوست نداشتم گوشهای منفعل بمانم و فقط مراقب خودم باشم. از کلاسهای فلسفه ای که با سارا داشتم ، کارهایش را کم و بیش دنبال میکردم و در استوری اینستاگرام او به درخواست کمک برای ساخت شیلد برخوردم. اولین بار از کنار آن گذشتم، درست نمیدانم چرا؛ اما به گمانم تنها فکر در سرم کمک مالی بود که توانش را نداشتم. خبر بعدی مربوط به کمک یکی از همکلاسیهایم برای طراحی شیلد بود و اینطور تصمیم گرفتم به تیم تهران ملحق شوم اما تا زمانِ جمع شدن مواد اولیه مجبور شدم از تهران بروم و دوباره ناامیدی وجودم را فراگرفت.
به عنوان کمک، استوری سارا را در صفحه ام قرار دادم و طی صحبت با یکی از دوستانم به این نتیجه رسیدیم چرا خودمان در شهرهای دیگر اینکار را نکنیم. تهیه مواد اولیه در شهر کوچکی مثل شهرکرد، کار آسانی آن هم یک هفته مانده به نوروز نبود. به کمک سارا و ریحانه، طلق مخصوص خریداری شد که یکی از دوستانمان آن را از تهران به شهرکرد منتقل کرد. در این فاصله به کمک دوستان و آشنایان مبلغ نسبتا خوبی هم جمع شد. تا جمعآوری کامل مواد مورد نیاز ساخت شیلدها حدود ۱۵۰۰ عدد ماسک N95)) توسط گروه ما مونتاژ شد و در اختیار اورژانس قرار گرفت.
در نهایت الگوی ساخت از بچههای تهران گرفته شد و دست به کار شدیم اما به تعطیلات نوروز رسیده بودیم و تعطیلی مغازهها خیلی کار را کند کرد. بیمارستانها به شدت نیاز به کمک داشتند. در نهایت حدود ۹۰۰ عدد شیلد تولید کردیم که ۷۵۰ عدد از آنها را بین بیمارستانهای اصفهان و چهارمحال پخش کردیم و ۱۵۰ عدد را بین کادر خدماتی و رفتگران شهر. هدف ما کمک به هرکسی بود که در این شرایط در معرض خطر بود.
بهار می افزاید: موضوع مهمی که حداقل شخص من نیاز داشتم دیدن همدلی مردم بود، که در این راه حدود ۷ خانواده در ساخت شیلدها با ما همکاری کردند. برای خرید یا برش لیزر وقتی مردم از هدف کار مطلع میشدند، کمک میکردند و هزینه کمتری از ما دریافت می کردند یا حتی رایگان کار را تحویل می دادند. در حین انجام این کار با گروهی در شهرکرد آشنا شدم که آنها هم داوطلبانه شیلد درست میکردند اما کیفیت لازم را نداشت و بعد از آشنایی با ما توانستند شیلدهای با کیفیت مناسب درست کنند، در کل موقع تحویل به بیمارستانها متوجه شدیم که تعداد خیریان بسیار زیاد است اما از شیلدهای تهیه شده توسط آنها نمیشود استفاده کرد. بهار در انتها به دیگری گفت: فارغ از میزان تاثیرگذاری این عمل بر بیمارستانها و کادر درمان این کار برای داشتن حس خوب برای ما نیز لازم بود، برای اینکه به چیزی فراتر از صرفا ناظرو تماشگر بودن تبدیل شویم.
محیا نیز این گونه از داستان ورودش به همدلی وسیع مردمی یاد می کند: از چند وقت قبل از آنکه اعلام آمادکی کنم استوری های سارا را دیدم و برایم جالب بود . حس کنجکاوی و اشتیاقی برای کمک داشتم، اما سارا را خیلی نمی شناختم. از طرفی این احساس را داشتم که این تیپ کارهایی که در هر بحران توسط مردم انجام می شود گویی دارد کاستی های سیستم را جبران می کند و از این منظر نقدهایی به آن وارد است. گویی خیریه ها و ان جی اوها جایگزین کم کاری دولت می شوند و مسئولیت دولت در انجام وظایفش فراموش می شود. بنابراین برای شروع تردید داشتم و در کشمکشی با خودم بودم.
بعد از دو هفته که قرنطینه بودم و سرشار ازاحساس انزوا، استوری های سارا را دیدم که گزارش فعالیت ها را می داد. سارا در یکی از استوری ها از نیاز به تولید شیلد گفت و من در نهایت اعلام همکاری کردم. این کار که صرفا فیزیکی بود حال بدِ من را خوب کرد. بعد از روزهای زیادی که احساس بی حاصلی می کردم، فکر کردم، یک کار خوب برای کادر درمان که مشغول نجات مردم هستند، دارم انجام می دهم.
محیا در مورد این که وظیفه دولت و وظیفه افراد در یک سپهر کلی تر چیست، می گوید: البته هنوز جواب روشنی برای این سوال ندارم. اما آن روزها احساس می کردم تنها کنش موثری در برابر تهدیدی است که من، خانواده و جامعه ام را دربرگرفته. ما در خانه بودیم و حداقل این کار را می توانستیم انجام بدهیم هیمن بود؛هرچند که کار ما در برابر کاری که کادر درمان می کرد، نابرابر بود. این که منفعلانه در قرنطینه بمانم را دوست نداشتم و با این کار یک اتصال به بیرون به گروهی که مشغول کمک بودند، داشتم او درباره این که در بحران ها کمک های مردم مفید است یا ممکن است مضراتش بیشتراز فایده هایش باشد، می گوید: همچنان اندیشیدن به این مسئله برای من مهم است. اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که در لحظه بحران وقت این نیست که بشینیم تحلیل مقیاس کلان انجام بدهیم و کاری نکنیم. در آن لحظه نیاز به حضور فعال ما هست تا در آن شرایط افراد بیشتری جان سالم به در برند و بعد از فروکش کردن بحران به تحلیل کلان بپردازیم تا در بحران های بعدی تاثیرخودش را نشان دهد، مثلا به دنبال راهکارهایی دیگری مثل مطالبه گری … باشیم.
آوین هم در مورد پیوستنش به گروه چنین می گوید: شرایطی که برای همه غافلگیرکننده بود و خیلی ها از جمله خود من دچار استرس و تروما کرد، درابتدا همه به فکر مراقبت از خود بودیم که به نوعی یک نوع مراقبت جمعی هم محسوب می شد. در همین حین اخبار نگران کننده ای هم از وضعیت بیمارستان ها و مراکز درمانی منتشر می شد که این دغدغه را برای من و خیلی افراد دیگر به وجودآورد که ما به عنوان اشخاص خارج از کادر درمان چگونه می توانیم به افرادی که خودشان در حین خدمت رسانی در معرض خطر هستند، کمک کنیم؟
در فضایی که فردیت بیداد می کند و رویکرد سلطه در جهت شخصی سازی مسائل است، نگاه کردن به خودمان به عنوان عضوی از یک اجتماع می تواند راه همدلی را هموارتر کند. فکر می کنم که در موقعیت عادی فعالیت مرتبط با تخصصی که داریم، تعریف شده ولی در شرایط بحرانی ممکن است درباره نقشی که می توانیم ایفا کنیم، دچار سرگشتگی شویم و حتی احساس تنها ماندن و تنها گذاشته شدن، کنیم.فعالیت های جمعی مانند کاری که ما انجام دادیم، می تواند از این حس سرگشتگی بکاهد. استوری سارا روزنه ای بود برای دورشدن از انفعال در شرایط بحران.
شقایق روزهای جانفرسای شیوع کرونا را این گونه توصیف می کند: در روزهاى سخت همه گیرى بیمارى کرونا که قشرهاى مختلفى با تمام وجود در حال خدمت به مردم بودند، دوست داشتم من نیز اثرگذار باشم . درست در همین لحظات بود که حضور زنجیره اى از دوستان قابل اعتماد، فرصت این همراهى را براى من فراهم کرد. با سارا عزیزم و یارانش این حرکت را آغاز کردیم و آرام آرام حلقه هاى زنجیره به ما پیوستند و چشم برهم زدیم و طى سه ماه در کنار هم کمک رسانى ها را انجام دادیم. یکى از بخش هاى مهم در این مسیر شناسایى افراد و گروهایى بود که به واقع به این کمک ها نیاز داشتند، چون همه افراد گروه خود را در قبال کمک هاى مردمى مسئول مى دانستند. اگر کسى در این میان به وعده خود عمل نمى کرد کارها به کندى پیش مى رفت. به واقع این اعتماد و همدلى بود که توانست راه را هموار کند و اگر غیر از این بود، ادامه مسیر سخت و پیچیده مى شد. براى زنده بودن و در جریان بودن زندگى، تاثیرگذارى مثبت بهترین انگیزه ها را به انسان مى بخشد و در هر فصلى از زندگى سبب رشد و پویایى خواهد بود.
داریوش از دیگر همراهان داوطلب برای جریان بخشی به این همدلی زیبا و البته گسترده، می گوید: من در جمع آوری کمک های مالی در اصفهان و همچنین دوستان خارج از کشور، مشاوره های تخصصی در مورد خرید مواد ضدعفونی کننده ، دستکش وانتقال آن به خانم کریمی نقش داشتم. همچنین با خانم بهار در شهرکرد، در مورد تولید شیلد برای شهرهای استان های چهارمحال و بختیاری و اصفهان و کمک مالی در خرید پارچه گان که در اصفهان دوخته و به شهرکرد ارسال شد، نقش داشتم.
او افزود: بحث کمک های ما از لنگرود شروع شد. دوستان ما برای بیمارستان وقفی که سالها پیش تاسیس شده است تقاضای کمک کردند. خانم کریمی با ارتباطاتی که در آنجا داشت این مسئله و بحث کمک را در استوریش مطرح کرد که دوستانی که شناخت اولیه از او داشتند در کنار هم جمع شدند و آرام آرام امکانات و کمک های خودشان را که هماهنگ کردن آن با خانم کریمی بود شروع شد.
در اصفهان کمک های گروهی مانند گذشته شکل گرفت منتهی بحران که جدی تر شد، ان جی اوهای اصفهان به این نتیجه رسیدند که درهم ادغام شوند و از کانالی فراتر این کمک ها را به دست نیازمندان برسانند. در اصفهان ان جی اوهای محیط زیستی «جمعیت طبیعت» یاران را لیدر قرار دادند و حسابی باز کردند که بقیه کمک ها را به آن واریز شد. این ان جی او امکاناتی برای تهیه مواد ضدعفونی، گان، ماسک و شیلد را فراهم کرد. همچنین فرا منطقه ای عمل شد که در دورافتاده ترین شهرهای استان های همجوار هم کمک رسانی انجام گرفت. مثلا زندان لردگان که شدیدا نیازمند ضدعفونی بود. سه روزی که اصفهان قرنطینه کامل بود، و هیچ خودرویی حق تردد در خیابان نداشت بیمارستان خورشید که مرکزاصلی بستری بیماران کرونایی بود با امبولانس و پرسنل خودش موارد مورد نیاز را از جمعیت گرفتند. بعد از چند روز هلال احمر مرجع کمک ها اعلام شد و تمام شماره حساب های دیگر مسدود شد.متاسفانه حساب جمعیت هم در این رابطه بسته شد ولی کمک ها در حد امکاناتی که بود ادامه داشت. همبستگی اجتماهی همواره مهم است هرچند که به دلایل مختلف در ایران به آن خدشه وارد شده است اما در شیوع بیماری کرونا این همبستگی خودش را بروز داد.
فرشید نیز تجربه اش را این گونه شرح می دهد: وقتی سارا و دوستانش کار را شروع کردند، حس کردم چون مشغول خرید وسایل، جمع کردن کمک های مالی هستند و از طرفی باید با بیمارستان ها هم ارتباط می گرفتند، نیاز به کمک دارند. فکر کردم کاری که روی زمین باقی مانده یک حسابداری ساده است که طبعا خودشان فرصت انجام آن را نداشتند. بنابراین من خریدها را ثبت و ضبط کردم و همین طورلیست کمک ها به بیمارستان ها و مراکز مختلف و ثبت مجموع کمک های مالی را انجام دادم و در ادامه نیز به مرور گزارش همه این مراحل را ارائه کردم. فرشید از انگیزه اش برای پیوستن به این حرکت گفت: برای من علاوه بر احساس مسئولیت نسبت به دوستانم و جامعه، انگیزه های پژوهشی هم مطرح بود ، البته این دغدغه ای است که همیشه دارم. می خواستم ببینم چه امکانات و محدودیتی های در حوزه طرح های اجتماع محور وجود دارد.
اگر به مجموع تجارب نگاه کنیم، می توانیم به قدرت رسانه ای به نام اینستاگرام در مدیریت بحران هایی که ما را تهدید می کند پی ببریم که البته در بستر شناخت قبلی و اعتماد، این پتامسیل بالفعل می شود. همچنین به قدرت مردم پی ببریم. در جامعه ای که بسیاری از بنیادهای اجتماعی و دولت اعتبار خود را نزد مردم از دست داده اند همچنان بارقه های امید را می توان دید، این که مردم منتظر دولت نمی مانند، و می دانند دولت ناکارآمد است نشان می دهد همبستگی هنوز معنا دارد و می توان به تغییر امیدوار بود. تغییر در بستر اعتقاد ما به اثرگذاری تک تک افراد در جامعه رخ خواهد داد. حس سرگشتگی و بحران هویت در نسل جدیدتر و همچنین احساس مسئولیت آن ها در قبال جامعه را در تک تک این تجربه ها می توان دید. سوالات جدی در مورد این که نقش نهادهای مردمی و مردم در بحران ها چیست؟ ناکارامدی دولت و تلاش برای به حاشیه راندن مردمی که مسئولیت اخلاقی و اجتماعی خود را در بهبود وضعیت دیگران فراموش نمی کنند، بلوکه کردن حساب های غیردولتی نیز نشان از ترس از دولت از بهم پیوستن مردم به هم دارد. در تک تک این تجربه ها می بینیم در کنارسودجویانی که همیشه در پی ماهی گرفتن از آب گل آلود هستند، مردمی نیز وجود دارند که می خواهند صادقانه به هم نوع خود کمک کنند. نیاز به اتصال به یکدیگر در شرایط بحرانی نیز مسئله ای درخور توجه است .در این تجربه می توان رد اهمیت سرمایه اجتماعی افراد را دید. همچنین اگر کمی به نیروی انسانی سازمان های مردم نهاد دقت کنیم متوجه می شویم بیشتر کسانی که در این سازمان ها داوطلبانه کمک می کنند زنان هستند و در این بحران هم ضمن آنکه مردان هم حضور داشتند بازنقش زنان پررنگ تر است.
و در پایان باید به اثرگذاری فیلسوف درگذشته دکتر علی مرادی۱ اشاره کرد که زمینه ساز آشنایی بخشی از افرادی است که در این حرکت حضورداشتند، کلاس های داوطلبانه سارا به تاسی از استادش علی مرادی فضایی برای همدلی و کمک رسانی ایجاد کرد، هرچند که دیگرانی نیز درادامه به آن پیوستند. باید گفت جریان ساز بودن این نیست که همه تریبون ها را در اختیار داشته باشیم یا متصل به شبکه های تلویزیونی داخلی یا خارجی و دولت باشیم، جریان ساز بودن یعنی تربیت نسلی که راه تو را ادامه می دهد، جریان ساز بودن یعنی سال ها بعد هم تو چیزی باقی گذاشته ای که دیگران با آن پیش خواهند رفت.
همچنین به نظر می رسد ما نیاز به گفتگو در زمینه مسئولیت های فردی و جمعی و وظایف دولت را در همه مسائل داریم، ایا ان جی اوها سبب شانه خالی کردن دولت از مسئولیت هایش می شود؟ ایا در زمان بحران صرفا باید کنار نشست و تماشا کرد؟ این مسئله ای بود که در اوج بحران دوست دیگری در کردستان با این چالش از سوی دوستانش مواجه شده بود که چرا به خانواده های نیازمند کمک می کند و این کمک همدستی با جمهوری اسلامی است. دوست ما انقدر مورد هجمه قرار گرفته بود که آن را با ما درمیان گذاشت. ما عمیقا معتقدیم که اخلاق مراقبت ارزشی فمینیستی است و ما فمینست ها نمی توانیم شاهد درد و رنج مردم باشیم، اما واقعا در کنار حفظ مرز با نظام سیاسی چگونه می توان کمک کرد؟ اینها سوال هایست که نیازمند گفتگوست. امیدواریم بابی در این راه گشوده باشیم که به قول سارا ما با فقدان دیالوگ در جامعه روبرویم و گفتگو با هم ،آشکارشدن جنبه های مختلف هر مسئله ای پیش چشم ما می شود.
- محمدعلی مرادی (۱۳۳۷ در اصفهان – ۳۱ تیر ۱۳۹۷ در تهران) فیلسوف، روشنفکر، پژوهشگر فلسفه، منتقد فیلم و فعال سیاسی چپگرابود. با سرکوب نیروهای چپ در ایران، در سال ۱۳۶۸ دست از فعالیتهای سیاسی کشید و برای تحصیل و فعالیتهای علمی در زمینه فلسفه به آلمان رفت. او تحصیلات خود را در رشتههای فلسفه، جامعهشناسی و اسلامشناسی در دانشگاه فرای و دانشگاه برلین انجام داد.
دکتر مرادی به سبب پژوهشهایش در رابطه با موضوعات فلسفی، بهویژه در حوزهٔ ایدئالیسم آلمانی و نیز دیدگاههایش در رابطه با بررسی علمی فرهنگ شناخته شدهاست. او در زمان حیاتش کتابی منتشر نکرد. او وبسایتی را با عنوان فلسفه: نگرشی بر فلسفه و فرهنگ اداره میکرد و یادداشتهای فلسفیاش را بهطور منظم بر روی آن منتشر میکرد. پس از مرگ او، مجموعهای از مقالههایش در آن وبسایت که در طول یک دهه پس از بازگشتش به ایران نوشتهبود، به کوشش رضا نساجی در کتابی با عنوان «تفکر در تنگنا: جستارهایی در علوم فرهنگی» منتشر شد. کتابهای دیگر مرادی نیز همگی پس از مرگ او منتشر شدند.