صلح، راهی به سوی برابری یا اسم رمز انکار؟

مهدیه آهنی

دیگری: «من می خواستم که سرزمین مون از طریق صلح و گفتگوی دولت ها گرفته بشه… خداوند کره ی زمین رو برای جانداران آفریده. الله تعالی مرز نگذاشته که از اینجا مسیحی رد بشه از اون ور مسلمان. همچین چیزی نیست، تو قرآن هم نیست. خوب بود که [آزادسازی قره باغ] از طریق صلح انجام می شد… مثلا من تو یوتیوب دیدم که ملت ارامنه، ملت معمولی ارامنه رو میگم ها، اولادشونو که برای سربازی می فرستادن گریه هاشونو دیدم. مردم ما هم عینا همونطور گریه می کنند. همه گریه می کنیم. همه مون عین هم فکر می کنیم، که بچه م داره میره به پیشواز مرگ. اگه [آزادسازی] از طریق صلح اتفاق می افتاد، شاهد قتل عام نمی شدیم دیگه».

اینها بخشی از سخنان نگار عسگرووا، از آذربایجانی های مهاجرِ کوچ اجباری قره باغ، است که در برابر دوربین تلویزیونی میدان تی وی* می گوید. مدتی قبل در بحثی از مواجهه ی اتنیک فرادست با اتنیک فرودست در ایران، دوستی پیشنهاد کرد چرا به جای تشریح برتریِ فرادست، جهان فرودست خود را تشریح نکنیم؟ به گمانم این هم روش دیگری برای ورود به موضوع نابرابری و هژمونی است. اگر بخواهم از جهان حسی زنان آذربایجان نسبت به مناقشه ی اخیر آذربایجان و ارمنستان بر سر قره باغ سخن بگویم عامدانه نگار را، این زن مهاجر بعد از اشغال قره باغ را نماینده ی تمام و کمال این جهان می دانم، نماینده ی زنانه ترین نگاهی که می توان به جنگ و صلح داشت. اما منظور نگار از صلح چیست؟ این زنانِ ضدجنگ چه درکی از صلح دارند که برخلاف درک جنگ طلبان، هیچ قرابتی با تسلیم یا همسویی با اشغالگر ندارد؟ چرا با وجود بلندتر بودن صدای جنگ خواهی همچنان گمان می کنم باید جانب نگار بایستیم؟ و مهم تر از همه، تفاوت صلح خواهی این زن با صلح خواهی ایرانیان غیرآذربایجانیِ مرکزنشین برای ارمنستان چه بود که این همه آذربایجانیان ایران را آزرده کرد؟

به نظر می رسد واژه ی صلح کاربردهای متعارضی را داراست. جهان سیاست مردانه، که جنگ را به معنای تغلب و کوتاه کردن دست متجاوز از ناموس/خاک می گیرد، صلح را نه طریق رفع مسئله و موجد آرامش طرفین، که نوعی احساس «باخت» و «کوتاه آمدن» از مطالبه و «کم آوردن» و «دست کشیدن» از حق خواهی درمی یابد. این احساس، همان پیام صلحی است که جغرافیای فرهنگی مرکز به آذربایجانیان القا می کند: دست از مطالبه ی آزادی مناطق اشغالی، یا خوشحالی برای آزادسازی بردار و سر جایت بنشین!

گویا صلح، اسم رمز و نوعی تجاهل فرادست برای مسکوت گذاردن مطالبات فرودست است. با همان طنین آشنایی که واژه¬ی متکبر امنیت ملی برای هویت طلبان غیرفارس ایرانی دارد. دعوت به وحدت و امنیت و صلح از جانب فرادست خطاب به فرودست، زمانی که امنیت و نابرابری اش از طرف فرودست به مخاطره افتاده بیشتر طنین ناعدالتی می دهد تا خیرخواهی. آذربایجانی در برابر رویکرد مرکز به واژه ی صلح، همین معنای بی عدالتی را می گیرد و از همین رو دچار خشم و آزردگی می شود.

ایرانیان متعلق به جغرافیای فرهنگی مرکز، که صاحب امتیاز هژمونی فارسی اند، در برابر خشم آذربایجانیان (آن سو و این سوی ارس) از تجاوزگری و جنگ افروزی دولت ارمنستان، سه رویکرد از خود نشان دادند. یکی از رویکردهای آنان سکوت بود. صفحات مجازی پر شده بود از دلایل این سکوت؛ که این مناقشه ارتباطی به ایرانیان ندارد و هرگونه حمایت یا محکومیت، یا به زبان ساده تر خشم یا خوشحالی تورک های هم زبانشان در این سوی ارس نوعی کاسه ی داغ تر از آش شدن است. واکنش آذربایجانی های ایران در این فضای ناهمدلانه جمله ی کوتاهی شد که به سرعت فضای مجازی را پر کرد: #ما_خود_آذربایجانیم. پیوند مردمان ساکن دوسوی مرزها پیوندی صرفا زبانی نیست. بعضا شهرهای آنسوی ارس که گاه از اشغال ارمنستان هم آزاد می شد شهرهای همنام خود در این سوی در بخش ایرانی دارد. مراوده ی فرهنگی-اجتماعی این ملت به جهت تاریخی غیرقابل انکار است و چیزی نبوده که با مرزکشی صاحبان قدرت در قلب ها هم مرز بکشد. از طرفی همدلی انسانی با همسایگان سیاسی کنشی قابل سرزش یا مستلزم گلچین کردن نیست.

رویکرد دوم همسو با ظهور سلبریتی هایی در داخل و خارج بی اعتنا به قطعنامه های سازمان ملل و در حمایت از ارمنستان بود. دلایلی که بر سر زبان ها می چرخید آن بود که ما در کشور، ارامنه ی هم وطن داریم و به حرمت آنان با ارمنستان همدلی می کنیم. روزنامه های رسمی کشور تیترهای ضدآذربایجانی زدند و علی رغم حمایت دیرهنگام و مردد سفیر رسمی جمهوری اسلامی و چندین سمت رسمی کشوری از جموری آذربایجان، اتمسفر اجتماعی حاکم بر رسانه های رسمی و غیررسمی احساسی خلاف این به تورک های ایران مخابره می کرد. پیش کشیدن هم وطنی با ارامنه در کنار جمعیت و پراکندگی تورک های آذربایجان در سراسر ایران چیزی جز ندیده گرفته شدن و یک بهانه ی عجیب نمی نمود.

اما رویکرد مناقشه آمیز سوم خواهان صلح و ظاهرا ضدجنگ بود. این رویکرد که پرچم دو کشور را با قلب های مجازی کنار هم می نشاند و توییت  یا استوری می کرد نمی خواست از مسئله صحبت کند و به اصطلاح روی موضوع بایستد. برای این رویکرد، علت مناقشه، وضعیت آوارگان و در واقع مسئله ی اشغال و تجاوز فاقد اهمیت و موضوعیت بود. این نوع مصالحه خواهیِ ریش سفیدانه خواهان مسکوت گذاشتن حق خواهی آوارگان بود و نامش را بی طرفی می نامید. بی طرفی گویا اسم رمز فرادست برای خالی کردن پشت فرودست مطالبه گر و تنها گذاشتن او بود. بنابراین ادای صلح از دهان فرادست، طرح واژه ی بدنامی ست که همواره هنگام به مخاطره افتادن موضع فرادست ورد زبان او می شود؛ واژه ای از سر استیصال که لجبازانه در جوار متجاوزین علَم می شود. صلحی نه برای طرفین؛ برای و به نفع اشغالگر. فردای روزی که تصویر آیسو دختربچه ی کشته شده در حمله ی موشکیِ ارمنستان به شهر گنجه ی آذربایجان (که خارج از محدوده ی جنگ دو دولت بود) در صفحات مجازی دست به- ست می شد، گلشیفته فراهانی در فستیوالی در حمایت از ارمنستان مشارکت کرد. واژه ی صلح در نام فستیوالی که گلشیفته فراهانی بازیگر مطرح ایرانی در آن شرکت کرد همان طنین را داشت**: A CONCERT FOR PEACE artists for Artsakh  

نوبار هومبتووا دیگر زن مهاجر از قره¬باغ در همین گزارش تلوزیونی می گوید: «همسایه های من ارامنه بودند. باز هم فکر می کنم می تونیم کنار هم زندگی کنیم. به چه شکل؟ اگه مدیرانمون آذربایجانی باشند (آخه قبلا اینطور نبود، از مسئولین گرفته تا مدیران مدارس همه شون ارامنه بودند) اگه ما هم مسئول و مدیر خودمون رو داشته باشیم همه جا، کنار هم زندگی می کنیم. چرا نتونیم که زندگی کنیم؟!» این جملات به زبان ساده خواهان توزیع قدرت و برابری است. این زنان، خواهان صلح زیر سایه ی برابری اند، وگرنه صلح خواهی در وضعیت فرودست واژه ای بی کاراست. این زنان عادی می دانند که صلح محصول برابری است. صلح برای وجدان های تمیز آنان به آشفتگی درک ایرانیان نیست.

اخیرا جمعی از فمینیست های اینترسکشنال آذربایجان در واکنش به «فراخوان صلح برای قره باغ کوهستانی»***  که توسط شناخته شده ترین چهره های دانشگاهی جهان از جمله نوام چامسکی انتشار یافته بود، جوابیه ای ارائه دادند که درست بر همین پرش عجولانه ی فراخوان مذکور به واژه ی صلح، بی همدلی با حق طلبان و مهاجران جنگ، بی نکوهش اشغالگری، و بی توجه به قطعنامه های سازمان ملل متمرکز شده بود ****. صلحی که در جوابیه ی فمینیست ها بر آن تأکید شده است ماهیت متفاوتی با صلح مبتنی بر نادیده گیری ستم دارد. در هیاهوی جنگ طلبی و انفعال، در میان دوگانه ی مجعول جنگ و تسلیم، ارجاع آنان به مصوبات سازمان ملل بوده است.

فمینیست ها می دانند که هژمونی جنسی با کوری نسبت به امتیازات جنسی و جنسیتیِ خود نمی تواند در مقام مبارزه با تبعیض بایستد. می دانند که مردان به عنوان منتفعان جامعه ی مردسالار بایستی از پیشگام بودن درامور دست بکشند و برای رسیدن به برابری، عقب بایستند و فضایی را که اشغال کرده اند به نفع زنان و دیگر اقشار جنسیتی باز کنند. فمینیست های اینترسکشنال می دانند که سرکوب ها درهم تنیده است و اتنیک ممتاز وجود دارد و اتینک منتفع نمی تواند پیشگام مصالحه در وضعیت نابرابر و از موضع بالا باشد. در غیراین صورت این دعوت از سر خیرخواهی نیست. به گمانم آن صلحی که مرکزِ فرادست بدان می خواند و آذربایجانی ها، زن و مرد، را دچار خشم می کند، نوعی صلح متکبر است که تهی از «همدلی» و برابری است. این صلح با معنای حقیقی آن نسبتی ندارد. صلح نمی تواند از زبان بالادستی، فرادست متکبر، صاحب امتیازان نابرابری، منتفعان کور نسبت به امتیازات خود ادا شود. از طرفی قرابتی با بی خیالی، ناامیدی، بی آرمانی، تسلیم و رضا، قبول وضعیت فرودستی، ساده لوحی و همدستی با فرادست ندارد. سیاست مذکر صلح را هم ردیف تسلیم و یا نادیده گیری می فهمد. به گمانم اینجا همان جایی است که فمینیست آذربایجانی که به درهم تنیدگی سرکوب ها آگاه است باید برای فهماندن آن، برای بازسازی مفاهیمی که به اشغال فرادست آمده، برای زدودن کلمات از لباس مبدلی که تمامیت خواهان به تن آن پوشانده اند، و بر نشان دادن قدرت رهایی بخش صلح تلاش کند. صلح به عنوان امری سیاسی نقطه ی ثقل مطالبه گری است، امری که میانه ای با ضعف فرودست یا تکبر فرادست ندارد.

دیگری: این متن قبل از توافق‌نامه‌ی صلح قره‌باغ میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان در تاریخ ۲۰ آبان نوشنه شده است.

پانویس

* instagram.com/tv/CHIFS30IJDU/?igshid=44rxdtepyxfn

**  طنزآمیز است که که نام بومی منطقه را به نفع هویت دولتی دیگر تغییر می­دهد و با این حال لباس صلح به تن می­کند.

***  “A Call for Lasting Peace in Nagorno-Karabakh”, by: Gayatri Chakravorty Spivak, Tariq Ali, Viken Berberian, Noam Chomsky, Judith Herman, Cornel West, Seyla Benhabib, Harold Aram Veeser, Shahidul Alam, Amitav Ghosh

****  این جوابیه با نام «بیانیه جمعی از فمینیست­های اینترسکشنال آذربایجانی» در فضای مجازی منعکس شده است. نگارنده جزو امضا کنندگان این متن است.


منتشر شده

در

توسط