دیگری
نشست تجربههای زنان از کار بههمت دیگری و با همکاری خانهی وارطان بهمناسبت روز کارگر برگزار شد.
نشست تجربههای زنان از کار روز ۱۸ اردیبهشتماه بهمناسبت روزجهانی کارگر با حضور مینا جهانگیری، رانندهی اتوبوس بینشهری از تهران، و نفیسه محمدپور، طیوردار و فعال زنان از مازندران، برگزار شد. در ابتدای نشست، مجری برنامه، مرضیه شکیبا، یادی کرد از دستگیرشدگان روز کارگر و با آرزوی آزادی هرچه زودتر آنها، صحبتهای خود را آغاز کرد و گفت: دیگری توسط جمعی از فعالان زنان با دغدغهی شنیده نشدن ودیده نشدنِ زنان در حوزههای مختلف برپا شده است. دیگری تلاش می کند صدایی باشد برای کسانی که کمتر شنیده شدهاند، در جهت پررنگتر کردن صدای آنان. و امیدواریم که به این هدف برسیم. شکیبا ضمن اشاره به نبود سند مطالعاتی مدون در حیطهی مسائل کاری زنان گفت: در این قشر بهمراتب این مسائل بیشتر از مسائل و مشکلات رایج مردانه در حوزهی کاری است، اما پژوهشهایی در این حوزه وجود ندارد. او در ادامه از لزوم اهمیت دادن به پژوهشهایی در این زمینه برای رمزگشایی از مشکلات و مسائل کاری زنان گفت: با توجه به سیر پرسرعت تحولات اجتماعی و اقتصادی، وجود پژوهشهایی در این زمینه و ارجاع به آنها برای درک علل و عوامل تأثیرگذار و چگونگی مقابله با آنها، ضروری است.
و افزود: اشتغال زنان هرچند نسبت به گذشته پررنگتر شده است، اما از ۵۰ درصد زنانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند فقط 17 درصد مشغول به کارهستند. و بیشتر زنان جذب بازار غیررسمی کار میشوند. بازارغیررسمی کار معلول خلأ سیاستگذاری مناسب است. بازارغیررسمی کار هرچه فربهترمیشود مشکل شاغلان این بخش ازجمله زنان بیشترمیشود. هرچند بازارهای غیررسمی کار شامل مردان و زنان میشود، اما بهاعتبار مشاهدات روزمرهی ما و نیز بهاعتبار آمار ارائهشده در این بخش، سهم زنان از بازار غیررسمی کار بیشتر است.
شکیبا سپس به معرفی سخنرانان حاضر در جلسه پرداخت و گفت: مینا جهانگیری کارشناس تربیتبدنی است که مدت ها بهعنوان مربی ورزش کار کرده و سپس بهسمت مربیگری رانندگی رفته و اکنون نیز کاپیتان اتوبوس هستند. نفیسه محمدپور از مازندران کارشناس مترجم زبان انگلیسی هستند که سالها در این رشته مشغول به کار بودهاند و چند سال اخیر به کار پرورش طیور بهشیوهی سنتی مشغول هستند.
در ادامه، مینا جهانگیری، رانندهی اتوبوس بینشهری، به بیان چگونگی انتخاب این شغل و مسائل و مشکلات این شغل پرداخت و گفت: کارشناسی تربیتبدنی دارم. دو سال در آموزشوپرورش تدریس کردم. بازیکن تیم ملی والیبال بودم و مربی ژیمناستیک، بدنسازی کار کردم و بازیکن تیم هندبال هما بودم. اما اینها من را راضی نمی کرد. هرچقدرمیرفتم جلوتر، میدیدم اشباع نمیشوم و علاقهام به چیز دیگری است باید بروم دنبال علاقهام. عشقم به رانندگی بود، با رانندگی حال میکردم، یک لذت خاصی در رانندگی داشتم که در جای دیگری احساسش نمی کردم. وقتی توی جاده بودم، لذت می بردم؛ بنابراین مربی رانندگی شدم و ۱۵ سال مربی آموزشگاه بودم و روزی ششتا هنرجو آموزش میدادم که گواهینامه گرفتند. باز دیدم نه، من هنوز به چیزی که می خواهم دست پیدا نکردهام. موقعی که مصمم شدم پایهیک را بگیرم بیشترین مشوقم همسرم بودند و جا دارد که از ایشان تشکر کنم. من سه بار در امتحان رد شدم تا پایهیک را بگیرم. هروقت برمیگشتم و ناامید بودم، به من می گفت چرا ناامیدی؟ برو من میدانم که موفق میشوی و گواهینامهات را میگیری. با حمایت ایشان بود که توانستم گواهینامه و دفترچه و کارت هوشمند و سلامتم را بگیرم و پابهپای ایشان در جاده بروم و بین همکارهای آقا شناخته شوم. من ترمینالی مسافر نمیبرم بلکه توریستهای داخلی و خارجی را همراه همسرم جابهجا میکنم.
او در ادامه به مشکلاتی که این شغل دارد اشاره کرد و گفت: کار ما بهتبع همهی شغلها مشکلاتی دارد و متأسفانه دولت هزینهی کمی را بابت بیمه به ما پرداخت می کند، اما باقی هزینهها برعهدهی خودمان است. هزینههای گرفتن دفترچهی سلامت، کارت هوشمند، دفترچهی پلیسراه، گواهی عدماعتیاد، هزینهی همه اینها را باید خودمان متقبل شویم و هیچ پشتوانهای هم نداریم. از نظر بیمه شغل ما را تفریحی حساب میکنند و ما نه سنوات داریم نه عیدی و پاداش، نه حمایت مسکنی، هیچی نداریم درحالیکه ناوگان حملونقل درونشهری این مزایا را دارند، اما ما که در حملونقل برونشهری هستیم، فاقد همه این مزایاییم. کلیهی مخارجمان را باید از جیب خودمان هزینه کنیم.
جهانگیری به برخورد مردم با رانندهی زن پرداخت و گفت: معمولاً از طرف خانمها خیلی تشویق میشوم. همهی مسافرهای خانم به من میگویند پرچم خانمها را بردی بالا با این وسیلهی سنگین. اتوبوس ۱۶ متر هست. موقع دور زدن خیلی سخت است. اصلاً جابهجا کردنش سخت است. اما متأسفانه برخی از آقایان نسبت به رانندگان زن کملطفی میکنند. چهبسا اگر همسر من نبود، من کنج خانه نشسته بودم، اما با حمایت همسرم توانستم رانندگی را ادامه دهم و باعث شد من به رانندگان دیگر هم معرفی شوم. همسرم خیلی از کارهای فنی ماشین را هم به من یاد داد و الان خیلی راحت میتوانم بسیاری از کارهای فنی ماشین را هم انجام دهم. اما متأسفانه بسیاری از آقایان نمیدانم چه فکری پیش خودشان میکنند که فکر میکنند زنان توانایی رانندگی را ندارند، مثلاً با اتوبوس میآیند توی شکم من که من را بترسانند. من چطوری باید مدیریت کنم؟ با اعتمادبهنفسم، یعنی با جسارتی که دارم راه خودم را میروم و وقتی مسیر خودم را بروم طرف خجالت میکشد و کنار می رود. بعضی اوقات نمیدانم چه باید به این آدمها گفت. اما رویهمرفته خوب است و من خیلی تشویق میشوم که باعث میشود قدمهای مثبت بردارم و در کارم پیشرفت داشته باشم. البته یک خاطرهای هم دارم، یک روز از تور زنگ زدند و گفتند اسم راننده را بگویید تا بیمهاش را رد کنیم و همسرم اسم خودش و من را داد. اما دو ساعت بعد، یک خانمی که خودشان هم لیدر بودند، زنگ زدند و به همسرم گفتند اگر میشود شما از ابتدا تا انتهای مسیر را رانندگی کنید. من خیلی ناراحت شدم، خیلی بهم برخورد و به همسرم گفتم ولش کن اصلاً این گروه را نمیبریم. همسرم گفت صبر کن و بهجایش از اول سفر تا آخر سفر خودت رانندگی کن. وقتی رفتیم و به مقصد رسیدیم، خود آن خانم آمد و از من عذرخواهی کرد. متأسفانه مسائلی از این دست هست که باید عنوان شود تا این مسائل جا بیفتند. خیلی از کارهایی را که خانمها میتوانند انجام دهند چهبسا که مردان نتوانند از عهدهاش بربیایند.
مجری برنامه: آیا از سوی مردان دیگر شنیدهاید که حضور شما بهعنوان راننده سبب شده جای مردی را بهعنوان سرپرست خانوار گرفته باشید؟
جهانگیری: نه مواجه نشدم. شاید به این دلیل که ما قبلاً تا شش ماه پیش، خودمان اتوبوس داشتیم. البته الان نداریم و روی اتوبوس دیگران کار می کنیم. و اینکه ما با تورها کار میکنیم که خودشان اتوبوس دارند و از نظر جایگاه شغلی تثبتشده هستند.
بعد از آن، مجری برنامه تریبون را به نفیسه محمدپور سپرد. محمدپور در ابتدا گفت: وقتی دوستان از من برای سخنرانی دعوت کردند، قرار شد من همراه خودم یک خانم شالیکار یا کشاورز راهم بیاورم. اما چون همکارهای من نه اهل شوآف هستند نه فرصت کافی برای رها کردن کار، حتی برای یک روز، را دارند، این امر میسر نشد. من از شش زن خواهش کردم همراه من بیایند و هیچکدامشان قبول نکردند. و من صحبتهایم با آنها را ضبط کردم و بهصورت فیلم کوتاه اینجا نمایش میدهم. خانم عزیزی نیز زحمت کشیدند و صحبتها را زیرنویس کردند. بهنظر من هرچقدر هم حرف بزنم درمورد شرایط کار این زنان بهاندازهی این کلیپ گویا نباشد.
بعد از پخش فیلم، محمدپور ادامه داد: به من گفتند درمورد کارخودم بگویم، اما کار من خیلی قابلعرضه نیست. از نظر خودم موفقیت آنچنانی هم فعلاً احساس نمیکنم که بخواهم با کسی بهاشتراک بگذارم. من ده سال کارمند بودم و پایتختنشین و اصلاً تصور نمیکردم که بتوانم بروم به روستا و کار کنم. بهخاطریک سری مسائل خانوادگی حدود ۵ سال پیش، مجبور شدم تهران را ترک کنم و رفتم شمال و آنجا دیدم نه قصدی و کششی دارم که زندگی کارمندی را ادامه دهم و نه فرصت کار کارمندی بود، بهدلیل امکانات کم شهرستان. بنابراین تصمیم گرفتم از منابعی که دارم، هرچند کم و محدود، استفاده کنم و شغلی برای خودم دستوپا کنم. یک باغ مرکبات کوچک خانوادگی داشتیم که همهی اعضای خانواده لطف کردند و در اختیار من قرار دادند. البته باید بگویم من الان دارم به آنها لطف میکنم چون باغ را آباد کردهام (با خنده). تصمیم گرفتم بهصورت سنتی و ارگانیک بوقلمون پرورش دهم. این بوقلمونهایی که در بازار هست رشدشان سریع است و بهصورت صنعتی پرورش داده میشوند. یک توضیح کوچک هم بدهم که هیچچیزی در ایران بهصورت صددرصد ارگانیک نیست. یک مزرعه سمت آمل هست که دارد به استانداردهای جهانیِ ارگانیک نزدیک میشود، اما آن هم کاملاً ارگانیک نیست. من منظورم از ارگانیک این است که پرندههایم را بهگونهای پرورش میدهم که نور آفتاب به آنها بخورد، بتوانند راه بروند و محدودیت غذایی و فضایی نداشته باشند. مثل مرغداریهای صنعتی فقط دانه نخورند و بنشیند. نبود محدودیت سبب میشود یک مقدار گوشت حاصله طبیعیتر باشد. آن موقع با صد قطعه شروع کردم و بعد رساندمش به حدود ۳۰۰ قطعه، ولی بهخاطر یک سری از بیماریهایی که آمد نتوانستم ادامه دهم چون من دارو مصرف نمیکردم. احساس کردم وقتش هست که پرندهی دیگری را انتخاب کنم. الان دو سال است که غاز پرورش میدهم. غاز سازگارتر و مقاومتر با طبیعت مازندران است و به همین دلیل از نظر بیماری طیور من اذیت نمیشوم. و میدانید که غاز حیوان چرنده است. علف زیاد میخورد. بنابراین علفهای هرز را میخورند و تقریباً استفاده از علفکشها در باغ ما صفر شده است. الان من حدود ۱۰۰ قطعه غاز دارم که تخمگذاری میکنند و تخم اینها را هم با دستگاه جوجهکشی به جوجه تبدیل میکنم و جوجهها را میفروشم. این شغل من است و فکر میکنم اگر سؤالی نباشد درمورد زنان روستایی شمال بگویم.
مجری برنامه: ما دوست داریم کمی هم درمورد مشکلاتی که ازسوی بازار کار، رقبای کاری و خانواده و جامعه وارد میشوند بدانیم و اینکه چه راهکاری برای مواجه شدن با آن دارید؟ بههرحال ۵ سال کار کردن در یک محیط روستایی با توجه به اینکه شناختی از آن شرایط نداشتید یعنی موفقیت.
محمدپور: راستش من چون از اول وارد بازار غیررسمی کار شدم مشکلات سازمانیافتهای را که زنها با آن دستبهگریبان هستند خیلی لمس نکردم. اما مشکلاتی وجود دارد که ربطی ندارد که شما مثل من غازچران باشید، کارمند باشید یا خلبان، اگر زن باشید اینها را با پوست و گوشت خود حس می کنید. واقعاً آزارهایی وجود دارد. چون من هم خودم پرورشدهنده هستم و هم بازاریابی میکنم، در بخش بازاریابی در معرض آزارهای جنسیتی قرار میگیرم و راستش من با این مسائل جا نمیزنم. معمولاً در برابر آزار سکوت نمیکنم و گلیم خودم را از آب بیرون میکشم و خط قرمز را به طرف یادآوری میکنم. یکی از مسائلی که دلم میخواهد بهعنوان موفقیتم ذکر کنم، اگر تنها موفقیت من باشد که بشود به آن افتخار کنم، آن را برای شما تعریف میکنم. البته بگویم خانوادهام اول میگفتند تو اصلاً نمیتوانی این کار را شروع کنی و کار تو نیست. از این بابت نگرانی داشتند بهغیر از خانوادهام، افرادی که در روستا بودند و آشناهای ما بودند اوایل من حس میکردم که نگاه خوبی ندارند. یادم میآید پارسال یکی از همسایهها به من گفت نفیسهخانم، میخواهم از شما حلالیت بگیرم. گفت زمانی که شما آمدید اینجا، من گفتم این دختر سوسول از تهران آمده اینجا فکر میکند که میتواند اینجا کار کند. شرطبندی هم کردم که شرط را هم باختم. و همین آقا تا سه سال به من میگفت خانممهندس، هرکسی که مرتب لباس میپوشید از نظرش خانممهندس بود. تااینکه یک سالی هست که به من میگوید حاجخانم. این یعنی من در آن جمع پذیرفته شدم و دیگر بهعنوان دیگری به من نگاه نمیکند. اینکه بعد از ۴ سال من شدم حاجخانم برای من موفقیت است و به آن افتخار میکنم.
اما درمورد زنها، مسئلهی بیمهای که خانم جهانگیری عزیز گفتند، ما یک مقدار حادترش را در بحث کشاورزی داریم. کشاورزی چند نوع است مثلاً شالیکاری شغل فصلی است و شغل فصلی بیمه ندارد چه برای مرد چه برای زن. استدلال هم این است که تماموقت به آن مشغول نیستید. درصورتیکه کار بسیار طاقتفرساست. تقریباً ۴ الی ۵ ماه از سال در گل تا بالای زانو در آب کار میکنند، نشا و وجین کردن در شالی، مسائل خاصی دارد از بیماریهایی مانند روماتیسم و مفصلی گرفته تا بیماریهای دیگر آن هم با گرما و شرجی بودن هوا، اما بیمهای ندارد. کار باغداری همیشگی است اما زنها مطلقاً نمیتوانند بیمهی باغداری شوند. یعنی اعتقاد دارند که زن توان بدنیاش کم است و نمیتواند کار باغ را انجام دهد. اما مردها شرایطشان چگونه است؟ طبق قانون در هر یک هکتار زمین فقط یک مرد میتواند بیمه شود، درحالیکه هر یک هکتار زمین دهتا مرد قویبنیه برای کار کردن نیاز دارد. از طرفی معمولاً کسی یک هکتار زمین ندارد. معمولاً ۴ هزار متر زمین دارند و عملاً دست مردها هم از این بیمه کوتاه است. خود من، بیمهی خویشفرما هستم که بعد از بازنشتگی حداقل دستمزد به من تعلق می گیرد.
محمدپور افزود: درمورد زنها چند مسئلهی اصلی را با توجه به وقت میگویم. با فرض اینکه یک سری مسائل بین زنها و مردها در کشاورزی مشترک است دو مسئلهای را که ستم مضاعف بر زنهای کارگر و کشاورز هست عنوان میکنم: یکی کار دوشیفتهی زنهاست. مردهای مازندران در کارهای خانه خیلی کم کمک میکنند. من اسم کار خانگی را گذاشتهام لجستیک چون بهاندازهی یک پادگان کار دارد. تهیهی آذوقه و ناهار و شام برای کارگرها در فصل شالیکاری، همه صددرصدش برعهدهی زنهاست. زنهایی که پابهپای مردها از ۴ صبح تا ۶ عصر در زمین هستند، بعدش شیفت دوم شروع میشود. یعنی وقتی مردها استراحت میکنند، زنها تازه سفره را آماده میکنند. من بهعنوان کسی که کارگری انجام میدهم به شما میگویم که حاضرم گرسنگی و تشنگی بکشم تااینکه وقتی خسته میآیم، بخواهم غذا یا چای درست کنم. اما زنها تازه غذا میپزند کنارش ماست، ترشی و سالاد هم باید باشد. بعد ظرف شستن هم هست. الان زنهای جوانتر را خیلی کم در شالیزار میبیینم. قدیمها که من بچه بودم میدیدم که زنهای جوان بچه به پشتشان بستهاند و در زمین هم کار میکنند. درواقع سه شیفت کار میکنند، خانهداری، بچهداری و کشاورزی که هرکدامش از نظر من یک کار تماموقت است.
او تأکید کرد از سوی دیگر همشهریهای ما متأسفانه زمین را فقط بین پسرها تقسیم میکنند و همان نصف ارث را هم به زنان نمیدهند. به دخترها میگویند به شما جهیزیه دادیم. الان البته کمتر شده است، اما در جایی که من زندگی میکنم ۶۰_۷۰ درصد اینطوری زمین تقسیم میشود.
یکی از خانمهایی که من خیلی با او صحبت میکردم میگفت من ۱۴ساله بودم در شالیزار کار میکردم. وقتی ازدواج کردم، روی زمین شوهر کار کردم و وقتی شوهر فوت کرد، زمینها بین پسرهایم تقسیم شد و الان روی زمینهای پسرهایم کار میکنم. برادرهای من درس خواندند و دانشگاه رفتند و در تهران مشغول کار و زندگی هستند. اما این خانم ۷۰ سالش بود و همچنان مشغول کار. یعنی ۱۰۰۰ متر زمین از خودش ندارد. بعد کارگری داریم تا کارگری. گاهی شما قرارداد میبندید و مزد دارید و قدرت چانهزنی هم دارید، اما وقتی ۱۴ساله هستید، با پدر چه قدرت چانهزنیای دارید؟ وقتی شوهر میکنید با شوهر چقدر قدرت چانهزنی دارید؟ و وقتی عادی باشد که زمین را بین پسرها تقسیم کنند چقدر؟
الان دخترهای جوان سمت شغلهای کشاورزی نمیروند. همهی زنهای کشاورز از نسل قدیم هستند و دلیلش هم همین تبعیضهایی هست که در جامعهی روستایی برای زنها وجود دارد. زن جوان ترجیح میدهد برود در فروشگاه کار کند هشتصد تومن تا یک میلیون حقوق بگیرد، اما بیمه داشته باشد تااینکه روی زمین برادرش کار کند و این مسئله تولید را کمکم نابود میکند.
مجری برنامه در ادامه گفت: فائو گزارش می دهد که ۵۰ درصد از تولیدات کشاورزی در دنیا توسط زنان تهیه میشود. این عدد با توجه به اینکه برخی از مشاغل کشاورزی ما در ایران فقط زنانه است بهطور معناداری میتواند بیشتر شود، اما میزان بهرهمندی زنان از زمینی که روی آن کار میکنند دقیقاً بهعکس، کمتر است.
در ادامه، جلسه با پرسش و پاسخ حاضران بهاتمام رسید.