«هزار و یک زن چون من »، فیلمی برای گفتن از تجاوز

فتانه صادقی

دیگری: «هزار و یک زن چون من » را سال گذشته در سینما حقیقت دیدم. فیلمی سخت تکان دهنده و جسورانه که نه تنها ذهنم را درگیر خودش کرد بلکه کابوس خاطره به کابوس های شبانه ام راه یافت. فیلم داستان زنی است که علیه زنای محارم قیام می کند. این فیلم را صحرا مانی کارگردانی و تهیه کرده است. فیلم به لحاظ محتویف میزانسن و تصاویر و قاب بندی زیبا و دردناک است. مانی بنیانگذار بنیاد ADH است. او دانش‌آموخته‌ی دانشگاه هنرلندن است و در رشته‌ فیلم‌سازی مستند از این دانشگاه مدرککارشناسی‌ ارشد گرفته است. در سفر اخیرش به ایران فرصتی دست داد تا با او به گفتگو بنشینیم او از این که فیلم را در سینما حقیقت با زیرنویس پخش کرده اند،-اتفاقی که در بی بی سی فارسی نیز روی داد- دلخور است مانی می گوید گویش مردم افغانستان و ایران تفاوت چندانی ندارد و من اگر می دانستم می خواهند برای فیلمم زیرنویس بگذارند اجازه پخش آن در سینما حقیقت را نمی دادم .این مصاحبه در سلسله مطالب ویژه ۲۵ نوامبر و با توجه به نمایش آن در برنامه «آپارات« بی بی سی فارسی منتشر می شود.

خانم مانی عزیز لطفا کمی در مورد خودتان و این که چرا سینمای مستند خواندید، برای خوانندگان ما توضیح دهید؟

از کودکی سینمای مستند را دوست داشتم و قدیمی ترین خاطراتم برمی گردد به فیلم های مستندی که با پدرم دیدم. من در کنار پدرم فیلم های روبرت فلاتی را دیده بودم مستندهایی مثل اسکیموها… بعد که انگستان رفتم و تحصیلات سینمایی ام را شروع کردم متوجه شدم که بسیاری از فیلم های کلاسیک مستند را با پدرم دیده بودم.از کودکی علاقه ای داشتم به فیلم اما این علاقه برجسته نبود. از نوجوانی به عکاسی پرداختم و در دوران جوانی ام هم شانس پیداکردم که در یک رادیوی محلی به عنوان گزارشگر کار کنم. در صداوسیمای مشهد توانستم به عنواننویسنده و خبرنگار کار کنم که من را به جامعه خیلی نزدیک کرد. بهرحال شرایط زندگی در ایران خیلی سخت بود و من نمی توانستم به عنوان یک مهاجر برای اینده ام برنامه ای داشته باشم. یعنی محدودیت های زیادی به عنوان یک مهاجر افغان برای من وجود داشت. دوست داشتم اگر مهاجر باشم جایی باشم که برای اینده ام برنامه داشته باشم. تحصیلاتم را ادامه دهم. اجازه کار و سفر رفتن داشته باشم… موفق شدم انگلستان بروم. بعداز ابتدا سینما خواندم و فوق لیسانس سینمای مستند گرفتم از دانشگاههنر و همیشه شاگرد ممتاز دانشگاه بودم. این مساله مرا تشویق کرد که فیلمساز شوم. در دوران تحصیل من زیاد افغانستان می رفتم و فیلم های کوتاهی در این زمان ساختم که خیلی جایزه گرفتند و همین ها تشویق مرا برای ادامه دادن کارم تشویق کرد.فیلم سازی سبب می شود احساس مفید داشته باشم به خصوص به خاطر شرایط افغانستان که به خاطر شرایط متزلزل سالها جنگ و درگیری بوده است احساس کردم کارم می تواند مردم را به لحاظ فرهنگی تغذیه کند، مردم ما به فضای فرهنگی نیاز دارند و از بی سوادی و شرایط نابرابر فرهنگی رنج می برند . مهمتر از آنها، دوست دارم قصه هایی را که کسی تا حالا نشنیده تعریف کنم. سینمای مستند به من لذت و انرژی می بخشد.

دلیل خواندن سینما هم برمی گردد به علاقه من به عکاسی و خبرنگاری . من لیسانسم را سینمای داستانی گرفتم فوق لیسانسم را سینمای مستند. ناخوداگاه بعد از لیسانسم انتخاب کردمسینمای مستند بخوانم. شخصا قصه های واقعی و شخصیت های واقعی من را تحت تاثیر قرار می دهد. من به سینمای نئورئالیسم ایتالیا خیلی علاقه مندم چون به واقعیت نزدیکتر و برای من باورپذیرتر است. البته خیال پردازی سینمای داستانی را دوست دارم اما می خواهم ان خیالپردازی سینمای داستانی را وارد سینمای مستند کنم .

در خارج از افغانستان هم فیلم ساخته اید؟

خارج از افغانستان در انگلستان و همچنین در فرانسه یک فیلم ساختم، در نپال هم به همراه یک دوستم در حال ساخت فیلم هستیم که البته به سرانجام نرسیده است و البته در ایران هم چندتا فیلم ساختم.یک پروژه در فرانسه و یک نپال در حال ساخت دارم.

به عنوان یک فیلمساز با چه مشکلاتی روبرو هستید؟

به دلیل فیلمساز بودن مردم بامن راحت برخورد نمی کنند . گاهی هم فکر می کنم طرد می شوم از جانب همکارانم مخصوصا از سمت مردها. نمی دانم چرا احساس کردم جامعه فیلم سازی افغانستان خیلی منسجم نیست و خیلی اختلاف دارند باهمدیگر. باید این مشکلات را این ادمها با هم حل کنند. وقتی گفتم جامعه متشنج هست روی رفتار های ادمها هم تاثیر می گذارد. همه را نه اما ممکن است ادمها را کوته فکرکند، یا حسادتهای کودکانه را برمی انگیزد به دلیل فرصت های کمی که برای فیلمسازهای افغان هست چون دولت بودجه ندارد و مجبورند بروند از سفارت ها و از ان جی او ها بودجه بگیرند و بعضی ها هم از بازار جهانی. اما در کل به شکل سنتی همه سعی می کنند از دولت بودجه بگیرند و سعی می کنند به دولت نزدیک باشند. ما هنوز هنرمندان درباری داریم که برای خوش امد رئیس جمهور و وکیل می افرینند و این درد اور است . در یک نگاه بزرگ می بینی چقدر عقبی از دنیا و چندتا هنرمندی هم که داری چقدر دورندتا به خودباروی برسند. یکی دوری از استانداردها ویکی هم خودباروری و هم نبود فرصتها باعث ایجاد تنش بین همین ادمها می شود. حسادت را برمی انگیزد. بهتر است به تنش ها بی توجه باشی و ضدضربه؛چون از هر طرف ضربه می رسد حتی از سوی خانواده وهنرمندها. در امریکا یک سری اموزش داده می شوند به زنها که چگونه زنهای موفق همدیگر را بپذیرند. انسان باید یاد بگیرد که چطور صفات عالی انسانی را پرورش بدهد. جامعه هنری افغانستان باید این را یاد بگیرد که همدیگر را بپذیرند و همدیگر را تشویق کنند. من از سوی جامعه هنری افغانستان هیچ تشویقی ندیدم جز نقد گزنده ، فیلم من را در یک جشنواره محلی در کابل بارها و بارها نپذیرفتند چون از من خوششان نمی امد. در حالی که فیلم من، اثری است که خلق شده از یک هنرمند . اگر من را دوست ندارند می توانند با من حرف نزنند اما نمی توانند اثر رادرلیست سیاه قرار دهند. ممکن است از صادق هدایت خوشتان نیاید اما کتابهایش را نمی توانیم نخوانیم. ممکن است. در جامعه پیشرفته به ادمها اموزش می دهد که با هم دشمنی نکنید و بعد هم با اثار هنری دشمنی نکنید. اما در افغانستان تو را با نادیدهگرفتن می کشند هرچند شما جایزه بگیرید و افرینده باشید شما را نادیده می گیرند.

چه شد که «هزار و یک زن چون من » را ساختید؟

اصلا نمی خواستم این فیلم را بسازم فقط یک روز رفتم ببینم می توانم به این زن کمک کنم. چون چشمهایش خیلی شبیه چشمهای مادرم بود و فکر کردم این زن را می شناسم و می تونم به او کمک کنم. بعد از یک مدتی عاشق و شیفته شخصیت این دختر شدم.عاشق توانمندی هایش و شخصیت کاریزماتیکی که داشت ولی سوژه، سوژه ای نبود که به آن علاقه داشته باشم چون ان قدر زندگی اش سیاه بود و او آن قدردرد داشت که فکر کردم در توانم نیست که این درد را بکشم . بعد که این دختر فهمید من در دانشگاه سینما تدریس می کنم خودش به من پیشنهاد داد که در مورد زندگی اش فیلم بسازم. گفت اگرکه تو فیلمسازی بیا در مورد من فیلم بساز، بعد گفتم باشد اما فکر نمی کردم این یک فیلم ایناندازه زمانبر و پر از استرس و فشار روحی و روانی و پر از ریسک باشد.

ممنون می شوم کمی در مورد این شرایط صحبت کنید؟

بزرگترین سختی اش این بود که من باید اول وارد ذهن خاطره(شخصیتم) می شدم و دردهایی که اوتجربه کرده است را حس کنم و از ان شالوده برداشتم و حسی که ازاین درد داشتم را به مخاطبم منتقل کنم. وقتی وارد ذهن خاطره شدم دیگر نتوانستم سالها از ان بیرون بیایم. سالها روح و روان من چنان دچار تغییر شد که من بعدا متوجه شدم چه کار خطرناکی کردم. حالا که مردم فیلم را تماشا می کنند و فیلم را خیلی دوست دارند و به من می گویند چه زن شجاعی هستی. احساس می کنم که ادم نمی تواند یک کار بزرگ را به نحو احسن انجام بدهد بدون اینکه ریسک ان را بپذیرد. یکی این سخت بود که وارد روح و روان او شدم که خیلی از مستندسازهای دنیا این کار را می کنند و نمی دانم واقعا بعد از این چطور از این پل عبور می کنند.

دوم اینکه وکیل اول این خانم خیلی من را تهدید می کرد ومشکلاتی که با سیستم قضایی افغانستان داشتم. وکیل او فکر می کرد من در کار او دخالت می کنم ومی گفت ما فکرمی کنیم که خاطره دروغ می گوید و به پدرش تهمت می زند. وکیلی که قرار بود از این خانم حمایت بکند که به حقش برسد، حکم صادر می کرد که خاطره خودش متهم است. دوست پسر داشته است و به پدرش تهمت می زند. وبه این دلیل ما فکر می کنیم که در این مورد تو نباید فیلم بسازی و منم می گفتم،من هیچ رایی در این مورد صادر نمی کنم. من چون دیدم این دختر خیلی شجاع است می خواهم ببینم با این سیستم قضایی به کجا می رسد. من نه وکیلم نه قاضی. من فقط یک فیلمسازم با واقعیت ها در ارتباط هستم. اما او خیلی من را اذیت و تهدید می کرد. و نمی دانستم اینها تهدید است یا قرار است بلایی سر من بیاورد، البته تا هنوز بلایی سرمن نیاورده است(با خنده).

سیتم قضایی هم خیلی نسبت به ساخت فیلم خیلی نظر خوبی نداشت، در همین حد می گویم چون دلم نمی خواهد دوباره برایم یاداوری شود.

فکر می کردید در افغانستان این فیلم را به اکران کنید ؟

بله اصلا حاضرنیستم چیزی را در مورد جامعه افغانستان بسازم اما نتوانم در ان جامعه ان را اکران کنم. قرار است فیلم من اینه جامعه شود و اگرمن نتوانم اینه را جلوی چشمان جامعه بگیرم ، فیلم نمی سازم. حتی دلم می خواهد برق اینه چشمهایشان را بسوزاند .اما اکثرمردم من را و فیلم من را دوست ندارند.

چرا چون تابوشکنی کردید؟

نه، چون من تلخی را نشان شان می دهم که کامشان را تلخ میکند، مردم از کسی که کامشان را تلخ می کند خوششان نمی اید. تاریخ در مورد کار من قضاوت خواهد کرد. من اصلا ناراحت نمی شوم .فیلم من برای همیشه در تاریخ افغانستان می ماند برای اینکه قصه دادخواهی زنان افغانستان هست. این که زنها چطور به عدالت دست می یابند، چطور تابوهای جامعه را می شکنند، چطور یک زن از خرابه های کابل بلند می شود واثر انگشت روی تاریخ افغانستان می گذارد . قصه من در مورد زنانی نیست که از مافیای موادمخدر در افغانستان پول می گیرند و در مجلس هیاهو می کنند و تمام رسانه ها در مورد این زنها حرف می زنند و عکسشان همه جا هست، اما پشت آنها باندهای موادمخدر است، پشت انها پولهای هنگفت حرام است. قصه من درمورد زنانی است که از خرابه ها بلند می شوند، اما تاریخ را تغییر می دهند. قصه من در مورد این زنهاست. امروز جامعه من از من بدش می اید چون کامش را تلخ کرده ام اما می دانم یک روزاگر قرار باشد در مورد سینمای افغانستان حرف بزنند مجبورند از فیلم من نام ببرند، این به من انگیزه می دهد. می دانم مردم از من بدشان می اید و خیلی ها با من دشمن اند برای همین ، فیلم من بارها و بارها در دانشگاه کابل نشان داده نشد، اما برایم مهم نیست.همه جا من رانقد می کنند اما برایم مهم نیست.

در پروسه نمایش فیلم تان در افغانستان مجبور به سانسور شده اید؟

نه من سانسور نمی کنم، واقعیت را برهنه نشان می دهم هرکس تاب ندارد فیلم را نبیند.

زمانی که این فیلم را می ساختید فکر می کردید که به گونه ای فیلم را بسازید که بتوانید آن را به نمایش بگذارید ؟

بله خب خاطره که داستانش را تعریف می کرد و بلاهایی که سرش امده بود ، من شاید یک پنجم از تلخی های داستان زندگی او را در فیلم گذاشتم. همه اش را نگذاشتم واقعیت ها خیلی تلختر از ان بود که در فیلم هست. اصلا واقعیت های زندگی یک زن  در این شرایط افغانستان به مراتب سخت تر از این بود. من مشکلات ساخت این فیلم را در فیلم نشان ندادم. یک روز تصمیم دارم بنویسم که چه بلاهایی برای ساخت این فیلم، سرم آمد. اگرمیخواستم این بلاها را هم در فیلم بگذارم اصلا فیلم قابل دیدن نبود. من مجبور شدم بخشی از بلاهایی که سر خاطره امده بود را اصلا نشان ندهم. مثلا وقتی این دختر به هر محکمه ای می رفت ده تا خواستگار پیدا می کرد، همه می خواستند با او ازدواج کنند، رابطه برقرار کنند، گولش بزنند. من این قسمت ها را در فیلماصلا نگذاشتم. که حتی یک بار خاطره در همین دادگاه گفت: من شوهر نمی خواهم به شکایتم رسیدگی کنید. من خیلی ازار و اذیت های جنسی را که این دختر در جامعه دید را نگذاشتم. حتی به تجاوز پدر هم زیاد نپرداختم بلکه به مسیری که یک انسان وقتی می خواهد از جایش بلند شود وصدایش را بلند کند تا لحطه ای که به حقش برسد را نشان دادم. اینکه فیلم من در دنیا خیلی مطرح شد به این دلیل است که من می خواستم بگویم ادمها وقتی بخواهند در هرجای دنیا متفاوت زندگی کنند چه بهایی را باید برای این متفاوت بودن بپردازند. چون من به عنوان زن مهاجر که در جامعه ای سنتی بزرگ شده ام بهای سنگینی را پرداخت کردم برای اینکه می خواستم متفاوت زندگی کنم. خاطره هم نمیخواست دیگر زیربار ظلم پدرش و خانواده پدرش قرار بگیرد و من نشان دادم که چه بهای سنگینی را پرداخت کرد. من مطمئنم یک دختر سوئدی، فرانسوی و امریکایی هم وقتی بخواهند متفاوت زندگی کنند براساس انتخاب خودشان، انها هم بهای سنگینی را می پردازند.

اینکه بخشی از این دردها را نشان ندادید، سانسور نیست؟

من اسمش را می گذارم انتخاب و اختیار چون اگرمی خواستم همه ماجرا را بگویم فیلم طولانی می شد. هم بیش از حد سنگینمی شد و بار تحمل درد ، دل مخاطب را می زد.

سانسور در پروسه فیلمسازی در ایران خیلی جدی است ایا در افغانستان هم همین گونه است؟

نه ولی باید توجه کنیم که ما در کشور اسلامی زندگی می کنیم وباید فرهنگها و خرده فرهنگها را بشناسیم و به ان احترام بگذاریم . همین طور یک سری هم بایدها و نبایدهایی هست که محدودیت ایجاد می کند برای پیشرفت فرهنگی جامعه، فهمیدن و درک اینها و تصمیم گرفتن در مورد اینها در افغانستان مرز ظریفی است باید خیلی خوب الهیات بدانی، جامعه شناسی بدانی، فرهنگ جامعه را بشناسی ،متعلق به ان جامعه باشی و ان را خوب بشناسی و انجا زندگی کنی و برای خودت مرز مشخص کنی که من تا چه حد می توانم پیش بروم و کجا نمی توانم. ولی من باور دارم برای هنر نمی توان مرز مشخص کرد، هنر مرز ندارد اما مجبورم در جامعه خودم قدم به قدم پیش بروم و این مرزها را هم در نظر بگیرم.حداقل من به عنوان سینماگر مستند چون داستانهایم واقعی هست و شخصیت هایم هم واقعی هستند مجبورم شرایط سوژه هایم را رعایت کنم و انها را به خطر نندازم.

می توانم خودم را به خطر بندازم اما انها را نه. اما اگر بدانم بیان یک واقعیت یک تابو می تواند به پیشرفت جامعه من کمک کند حاضرم این کار را بکنم. چه بسا که اصلا صحبت کردن. وقتی از سانسور حرف می زنم مثلا منظورم این است که ممکن است شخصیت من جایی برهنه باشد و من اتفاقی این فیلم را داشته باشم این را خب نمی توان نشان داد. اما زنا با محارم یک تابو بود اما من در مورد ان فیلم ساختم.

جوایزی که در فستیوال های مختلف دریافت کردی چه اثری بر روی کار خودت و زنان فیلمساز دارد؟

من وقتی در جشنواره ها می روم مثلا وقتی مراکش رفتم در میدان اصلی شهر پرجم ۲۶ کشور بود. من پرجم کشورم را دیدم و من دچار هیجان شدم. این پرچم به این دلیل بود که فیلمی از افغانستان انجا بود چون افغانستان کشوری محجور است. افغانستان را به جنگ می شناسند. و فیلم من جایزه اول را گرفت و من دوست دارم مردمم به خاطر این فیلم

وقتی مصر رفتم و جایزه دوم را گرفتم مردم دیدند افغانستان فیلم هم دارد. تمام رسانه های مصر ومراکش با من مصاحبه کردند. در فرانسه جایزه «پملا» که جایزه معتبری است و جایزه حقوق بشر فرانسه را گرفتم اما جامعه هنری افغانستان اصلا متوجه نشدند.

این جوایز من را تشویق می کند و امیدوارم در اینده راحتر فیلم بسازم و فیلم های من حمایت شود. من با یک شرکت کوچک بدون حمایت این فیلم را ساختم. فیلم من در فرانسه یک هفته اکران شد این مساله می تواند زنان را تشویق کند به دلیل شرایط بد افغانستان زنان خیلی ناامید هستند. من دوست دارم با فیلمم انها را تشویق کنم. جایزه به نظر من البته معیاری برای خوب بودن فیلم نیست. البته تهیه کننده ها با جشنواره ها برد مالی دارند. اما جایزه برای من پشیزی ارزش ندارد به نظرم اول باید فیلم ساز سبک خودش را پیدا کند. البته من جایزه گرفتن را دوست دارم اما صادق هدایت چند تا جایزه برده که در ادبیات فارسی مانده است؟به نظرم تفکر مهم است. البته من ده تا جایزه ( تا زمان مصاحبه) ( چند تا تا الان؟) گرفتم اما من باید بیشتر کتاب بخوانم فیلم ببینم تا فیلم های بهتری بسازم.

با فیلم سازی قصد دارید چه چیزی به مردم بگوید؟

با فیلم می خواستم این سوژه را وارد گفتگوی مردم کنم. نمی توانم ارزوی عجیب و غریب داشته باشم که فیلم من تغییرات زیادی در جامعه ایجاد کند اما همین که مردم در مورد زنای محارم حرف بزنند برای من دستاورد است.

ما کمپینی داریم (کمپین ایجاد سهولت برای قربانیان تجاوز ) که قصد داریم با تغییراتی در قانون و دسترسی سهولاتی برای زنان مورد تجاوز قرار گرفته زنان را ترغیب به شکایت کردن و شکست سکوت کتیم. بنابراین قصد داریم تا دورترین جایی که ممکن است در افغانستان در مورد تجاوز و زنای محارم صحبت کنیم . قصد داریم شرم گفتگو در مورد تجاوز را در جامعه افغانستان از بین ببریم. زنان هر روز افغانستان در معرض تجاوز هستند.

خانواده ها سعی می کنند بحث تجاوز را در محاکم دنبال نکنند چون فکر می کنند فامیل بدنام می شود. به همین خاطر زنی که مورد تجاوز قرار می گیرد تنها قربانی این تجاوز است و حق اش تا زنده است پایمال شده است. دوم سعی داریم در این کمپین زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند در افغانستان، شکایتشان خارج از نوبت رسیدگی شود. برای خاطره ۴ سال دادخواهی طول کشید و پدرش هنوز در زندان است و حکم اش نامشخص است . حداقل ده سال برای زنی که مورد تجاوز قرار گرفته است طول می کشد که به شکایتش رسیدگی شود. ما از دولت می خواهیم که این شکایت ها را در اولویت قرار دهد. همچنین ما در افغانستان تست دی ان ای نداریم و شرایطی را برای زنانی که از تجاوز بچه دار شدند ، فراهم کنیم که مرد نتواند به راحتی طفل را نفی کند. می خواهیم ثابت شود که بچه حاصل از تجاوز پدرش کیست چرا که مردان به راحتی خودشان را از تجاوز تبرئه می کنند. تلاش ما این است که حداقل برای ده تا ۲۰ زن در افغانستان تست دی ای ان فراهم کنیم .

همچنین از چندماه قبل با یک گروه بین المللی و گروهی از وکلا کار می کنیم تا این تسهیلات برای زنان فراهم شود. فیلم من برای انها در حکم اطلاعات است.

تا زمانی که زنان شواهدی برای اثبات تجاوز ندارند، سکوت می کنند. اما اگر تسهیلاتی برای زنان باشد و زنان بتوانند دادخواهی کنند، تعداد کسانی که سکوت می کنند، کمتر می شود . من می خواهم در دوران کودکی از زنان این فرصت گرفته نشود که نتواند برای اینده شان رویاپردازی کنند. کودکی که ده سالگی به او تجاوز می شود، نابود می شود.

ایا شبکه روابطی بین زنان فیلم ساز افغانستان وجود دارد؟

نه نداریم . اما فیلم سازان زن افغانستان خیلی جسور هستند و با فیلم هایشان به من انگیزه می دهند. بعضی وقت ها تعجب می کنم که چطور زنان در این شرایط پیش می روند. اما انسجام صنفی نداریم. و من زجر می کشم که صنفی وجود ندارد. شاید اگر شرایط امن تر شود به سمت ایجاد صنف برویم.

ایا با فیلم سازان زن خاورمیانه ارتباط دارید؟ و ایا این ارتباط هابه انتقال تجربه منجر می شود؟

بله خیلی زیاد. با فیلم سازان زن ترک در ارتباط هستم در مورد پیدا کردن تهیه کننده، با ایرانی ها به دلیل زبان مشترکی که داریم ارتباط می گیریم. چیزی که من را خیلی ناراحت کرد این بود که در جشنواره سینما حقیقت روی فیلم من زیرنویس فارسی گذاشته بودند. چون ما یک اهرم قدرت ، زبان مشترک داریم. چطور می توانیم این اهرم را نادیده بگیرم. ممکن است ما چند کلمه را دقیق متوجه نشویم اما متوجه منظور هم می شویم. باید به خودمان سختی بدهیم . همه افغانستانی ها لهجه فارسی که در ایران صحبت می شود را می فهمند . اما چرا در ایران به جای زیرنویس گذاشتند ما تلاش نمی کنیم که بفهمیم کاملا بیگانه نیستیم. زبان مردم افغانستان دری است که همان فارسی قدیم است. لهجه دری شیرین است و همدیگر را می فهمیم. اگر می دانستم فیلم من را ترجمه می کنند اصلا فیلم را نمی دادم. ما در افغانستان سریال های ایرانی می بینیم ترجمه نمی کنیم. شما هم گویش ما را می فهمید چرا فکر می کنید نمی فهمید؟

اعتراض کردید؟

نه فرصتش نبود. الان گفتم.

فستیوال هایی که منحصر به زنان باشد به نظر شما به رشد زنان فیلم ساز کمک می کند؟

بله اما در منطقه خیلی کم است.

و کلام اخر؟

امیدوارم که فیلم من بتواند برای تمام زنانی که نمی توانند سکوت خود را در کل خاورمیانه بشکنند کمکی باشد برای شکستن مهر سکوت.

با تشکر از وقتی که برای دیگری گذاشتید.


منتشر شده

در

توسط