تحقیقاتی که توسط هاروارد بیزینس ریویوانجام شده، نشان میدهد بسیاری از مردان در مبارزه با آزار و اذیت در محیط خصوصی میتوانند به عنوان متحد اقدام کنند اما از ابراز حمایت یا مداخله در محیطهای عمومی احساس ناراحتی میکنند. اگرچه بسیاری از مردان نگران این هستند که نمیدانند چه باید بگویند، یا حتی بدتر از آن، حرف نادرستی بزنند؛ اما آنچه که اهمیت دارد این است که آنها حرفی بزنند. با تأیید اینکه متحدِ قربانی هستید، این داغ ننگ را از بین ببرید. قربانیان خشونت سپاسگزار خواهند بود که شما از طرف آنها اعتراض کنید.
«کدام زنان» از آزار «کدام مردان» می گویند؛ آیا صدای همه قربانیان شنیده می شود؟
برای همین عجیب نیست وقتی آزارگری مورد حمایت فمینیستهای شناخته شده قرار میگیرد، افکار عمومی روایت قربانی را پس بزند، همان روایتی که میتواند در شرایطی دیگر باورپذیر و واقعی جلوه کند. تجربه بیانیهای که در سال ۱۳۹۵ منتشر کردیم به ما نشان داد که فمینیستهای ایرانی میتوانند با تصمیمات اشتباه و ترجیحات شخصی، آنجا که مسئله خشونت علیه زنان در میان است، هم به مشروعیت این کارزارها و هم به اعتمادسازی جامعه به فمینیسم لطمه وارد کنند. در موردی که ذکر آن رفت، فمینیستهای که از آزارگر حمایت کرده بودند، در سطح فردی ناخواسته توانستند بیشتر از مردانی که سکوت کرده بودند، به قربانی آسیب برسانند و در سطح جمعی نیز افشاگری را برای دیگران مسدود و سختتر کردند.
کارن هورنای و روانکاوی آگاه به عدم تعادل قدرت جنسیتی
او در اوایل دوران کار حرفه ای خود در روانکاوی؛ اصول نظریات فروید را دنبال می کرد اما پس از گذشت مدت زمانی، با به چالش کشیدن نظریات فروید که ریشه ای بس غیرقابل تشکیک دوانده بود؛ اختلافات بین رنج های روانی زنان و مردان را ناشی از فرهنگ و جامعه دانست و استدلال کرد که زیست شناسی هرگز به تنهایی رقم زننده شخصیت افراد و به تبع آن روان رنجوری های آنان نیست. به طور گسترده ای معتقد بود که انگیزه های بیولوژیکی یا غریزی به تنهایی منجر به روان رنجوری (مشکلات بهداشت روانی) نمی شوند بلکه این شرایط اجتماعی و فرهنگی است که قابلیت برهم ریختن نظم روانی انسان را دارد. او استدلال کرد که سلامت روانی زنان تحت تأثیر فرهنگ مردسالار است.
وطن آزاد نخواهد شد مگر به آزادی زنان
همین قدرت مداری در روابط است که میبینم در عید فطر گذشته پدری به نام احمد مدهت، دخترش (آمِل) را تنها به این دلیل که با مادر خود (همسر سابق مرد) تماس تلفنی داشته به قتل میرساند. آمِل زمانی که به قتل رسید تنها ۱۰ سال داشت. و در همان مدت ۶ شکوائیه ثبت شده در اداره پلیس داشت و در تمام این ۶ شکوائیه، پلیس او را نزد پدرش پس فرستاد. چرا که قدرت مداری مرد در خانواه به موازات مردسالاری مانع از حق خواهی بقیه افراد جامعه میشود. به همین ترتیب نمیتوان هیچ قانون حمایتگرانه ای در مقابل خشونت خانگی در قوانین رسمی کشور جست که قدرت مقابله و تنبیه مرد را در این موارد داشته باشد. در واقع پلیس و باقی نهادهای اجرایی قانون خود بازوی اجرایی خشونت خانگی در جامعه هستند.
قانونی که قربانیان خشونت خانگی را به مرز جنون می کشاند
مرد بهگونهای او را کتک میزد که آثار کبودی بر جا نماند و در صورت کبودی هم در خانه را قفل میکرد تا آثار ضربوجرح از بین برود. در این پرونده چون آثار مشهود ضرب وجرح وجود نداشت پرونده درنهایت بهجایی نرسید و حتی اعتیاد مرد آنقدر نبود که در دادگاه قابلارائه باشد و درنهایت علیرغم همهی این مشکلات زن به خاطر حضانت فرزندش به خانه برگشت. در قانون ما اثبات ضربوجرح بسیار سخت است؛ و حتی باوجود سو تغذیه شدید و انواع خشونتهای جنسی و روانی که این زن متحمل میشد حتی با اثبات عدم پرداخت نفقه توسط شوهر هم کار طلاق بهجایی نرسید. در نهایت زن مجبور شد به خانه برگردد. دردناک اینجاست که زن متوجه شد مرد قرار بوده بچهاش را ۶۰ میلیون تومان بفروشد.
رکسانه گی از تاثیر تجاوز بر زندگی اش می گوید
نوشتن این کتاب یک اعتراف است. اینها زشتترین، ضعیفترین، عریانترین بخشهای وجود من هستند. این حقیقت من است. این سرگذشتیست از بدن (من) چون، اکثر اوقات، داستانهای بدنهایی مانند بدن من یا نادیده گرفته میشوند یا طرد میشوند و یا مسخرهشان میکنند. مردم بدنهایی مانند بدن من را میبینند و برای خودشان فرضیههایی میسازند. فکر میکنند دلیل چاقیام را میدانند. نمیدانند. این داستان پیروزی نیست، بلکه داستانیست مستلزم گفته شدن و سزاوار شنیده شدن…این سرگذشت بدن من است. بدن من در هم شکسته بود. من در هم شکسته بودم. نمی دانستم چگونه شکسته هایم را گردآورم. من متلاشی شده بودم. پاره ای از من مرده بود؛ پاره ای از من خاموش بود و سال های دراز خاموش می ماند.
چرا زنان در روابط صمیمانه و عاشقانه خشونت می ورزند؟
مردان از قدرت، کنترل و زور و اجبار برای تهدید کردن و ایجاد ترس در شریک زندگی شان در یک رابطه طولانی مدتِ سلطه و کنترل ، استفاده می کنند. انگیزه های اصلی زنان برای استفاده از خشونت شامل: بدست آوردن اعتماد به نفس خود درمقابل خشونت های کلامی و عاطفی همسر/ پارتنر، دفاع از فرزندان، امتناع از دوباره قربانی شدن است همچنین به این باور رسیده اند که منفعل بودن کاری از پیش نمی برد اما شاید خشونت بتواند، منجر به کنترل کوتاه مدت بر شرایط خشونت و آزار شود. با استفاده از خشونت، زنان نتوانسته اند رفتارهای خشونت آمیز همسران یا شریک خود را کنترل کنند اتفاقا این امر آنها را در معرض خطر آسیب دیدگی فیزیکی قرار داده و باعث افزایش خشونت علیه آنها شده است
تاثیرکرونا بر زنان شاغل در صنعت گردشگری
از طرفی برای دادن این وام دولت ضامن دست چک دار می خواهد که ضامن باید مبلغ ده میلیون و پانصد هزار تومان در وجه بانک معرفی شده، سپرده بگذارد و راننده باید سه فقره چک هر کدام به مبلغ ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومن ، بدون تاریخ به بانک بدهد. راننده ای که پول بیمه تامین اجتماعی خود را نمی تواند بدهد، باید وام ۶ میلیونی را با بهره ۷۰ درصد پرداخت کند. از طرفی همه رانندگان برای تمدید کارت هوشمند باید تعداد ۳۵ صورت حساب در ماه داشته باشد این درحالی است که تقریبا سفری انجام نمی شود و همه تورها تعطیل هستند. اگر این ۳۵ تا صورت حساب را نداشته باشند کارت هوشمند را یا کلا تمدید نمی کنند یا مثلا شش ماه بعد، سه ماه بعد یا یک ماه بعد تمدید می کنند. به انجمن صنفی رانندگان اتوبوس در ترمینال جنوب مراجعه کردم برای تمدید کارت هوشمند و اعتراض به این ۳۵ صورت حسابی که مقرر شده است.
خشونت خانگی چیست؟
خشونت خانگی، محیطی خصمانه و خشونتآمیز ایجاد میکند که میتواند تأثیرات منفی و مخربی هم به لحاظ جسمی و هم روانی بر کودک داشته باشد. کودکانی که در معرض خشونت خانگی قرار داشتهاند مضطرب میشوند و همواره در مورد خود، خواهران و برادران و همچنین پدر و مادر خود نگران هستند. آنها ممکن است احساسی مانند بیارزشی و ناتوانی را تجربه کنند. کودکان در معرض خشونت در داشتن تمرکز با مشکلات بسیاری مواجه هستند و دچار افسردگی و انزوا میشوند. در طولانیمدت، کودکانی که شاهد خشونت بودهاند و خشونت خانگی را تجربه کردهاند بهاحتمالزیاد این چرخه خشونت را در روابط بزرگسالی خود نیز ادامه خواهند داد و درواقع آن را بازتولید و همیشگی خواهند کرد.
تاثیرخشونت خانگی بر روان زنان قربانی
معمولا مشکلات این زنان چندلایه و پیچیده است و احتمال تکرار تجربه خشونتدیدگی برای آنها بالا است. بسته به شدت و نوع خشونتی که این زنان متحمل شدهاند، کمکی که به آنها باید کرد بسیار متفاوت است. متأسفانه تعداد این مراکز زیاد و در دسترس نیست. اگر در مراکز بهداشت، پایگاهی تحت عنوان غربالگری خشونت خانگی شکل بگیرد که در دسترس زنان باشد که هم زنان قربانی خشونت خانگی و هم اطرافیانی که قصد کمک به آنها را دارند بتوانند به راحتی با این مراکز تماس بگیرند و بتوانند در صورت لزوم به صورت اصولی به این قربانیان کمک کنند، هم قربانیان و هم اطرافیانی که قصد کمک دارند، از سردرگمی درمیآیند. ضرورت دارد که دولت قربانیان خشونت خانگی را تحت پوشش بیمه خدمات روانشناسی قرار دهد تا این زنان بتوانند از خدمات حرفهای روانشناسی بهرهمند شوند.