دیگری: امروز شانزدهم سپتامبر زادروز کارن هورنای روانکاو برجسته قرن بیستم است. کسی که انتقاداتش از نظریات فروید؛ منشاء اصلی ظهور روانشناسی فمینیستی شد. هرچند او هم دوره ای فروید بود اما هرگز زیرسایه نام و اعتبار او نماند و راه جدیدی را در علم روان شناسی هموار کرد.
او درسال هزار و هشتصد وهشتاد و پنج در هامبورگ متولد شد، در سالهای نوجوانی از افسردگی رنج کشید. کسی که به گواه زندگینامه نویسان بسیاری، از همان ابتدای نوجوانی از نگاه های غالب و جاری یک دختر نوجوان به خودش دور بود و ترجیح می داد به جای زیبا به نظر آمدن، بیشتر مطالعه کند و بیاندیشد.
هورنای با مشکلات زیادی در طول عمر خود روبرو شد. در سال هزار و نهصد و شش؛ یکی از معدود زنانی بود که توانست وارد دانشگاه پزشکی فرایبورگ شود. عزیمت او به دانشگاه برلین در سال هزار و نهصد و نه همزمان شد با ظهور روانکاوی. او با موسسه مطالعات روانکاوی برلین همکاری کرد. در این سالها مشکلات خانوادگی دامانش را رها نکرد. با تنگناهای مالی مختلفی روبرو بود، ازدواجش ناموفق بود و برادرش را به خاطر عفونت ریه از دست داد. بعد از این رخدادهای تلخ، دعوت همکاری موسسه روانکاوان شیکاگو را پذیرفت و با مهاجرت به آمریکا؛ فعالیت های علمی بسیار ارزشمندی را در دانشگاههای نیویورک رقم زد.
در همین سال ها شروع کرد به تمرکز بیشتر بر روی نظریات خودش در زمینه شخصیت و روان رنجوری. به کمک استدلال و پرسش از روال های جاری روانکاوی، جسارت به خرج داد و به باورهای علمی متفاوت از روانکاوی سنتی فرویدی دست یافت. نقدهای کارای او بر نظریات فروید در خصوص روانکاوی در نهایت منجر به اخراج او از انستیتو روانکاوی نیویورک شد. به پشتوانه همه تلاش هایی که برای پایه گذاری یک روانکاوی مستقل از فروید به خرج داده بود؛ موسسه روانکاوی آمریکا را تاسیس کرد و تا زمان مرگش در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو مجله روانکاوی آمریکا را اداره کرد.
دو کتاب برجسته او با نام های عصبانیت های عصر ما (۱۹۳۷) و راه های نو در روانکاوی (۱۹۳۹) دربردارنده اصل نظریه های هورنای است.
او در اوایل دوران کار حرفه ای خود در روانکاوی؛ اصول نظریات فروید را دنبال می کرد اما پس از گذشت مدت زمانی، با به چالش کشیدن نظریات فروید که ریشه ای بس غیرقابل تشکیک دوانده بود؛ اختلافات بین رنج های روانی زنان و مردان را ناشی از فرهنگ و جامعه دانست و استدلال کرد که زیست شناسی هرگز به تنهایی رقم زننده شخصیت افراد و به تبع آن روان رنجوری های آنان نیست. به طور گسترده ای معتقد بود که انگیزه های بیولوژیکی یا غریزی به تنهایی منجر به روان رنجوری (مشکلات بهداشت روانی) نمی شوند بلکه این شرایط اجتماعی و فرهنگی است که قابلیت برهم ریختن نظم روانی انسان را دارد. او استدلال کرد که سلامت روانی زنان تحت تأثیر فرهنگ مردسالار است.
تلاش های هورنای سبب شد روانکاوی امروزی، راهی متفاوت از روانکاوی سنتی در پیش بگیرد. اکنون بیشتر درمانگران تمام فاکتورهای فرهنگی-اجتماعی را که ممکن است بر فرد تأثیر بگذارد را در نظر می گیرند.
نقطه عطف نظریات او به نقد از نظریه عقده ادیپ فروید برمی گردد. او با تلاش های علمی برجسته استدلال کرد که حسادت به آلت جنسی مردان هرگز ذاتی نبوده و تنها محصول عدم تعادل قدرت جنسیتی در جوامع بشری است و لازم است که نقطه مقابل این حسادت نیز در تحلیل های روانکاوی دیده شود. او در این راه از حسادت مردانه نیز سخن گفت و اعتقاد داشت که مردان هم قابلیت حسادت به نقش باروری و مادری در زنان را دارند.
هورنای را می توان بنیانگذار رویکرد جدید به کارهای بالینی نیز دانست. او علاوه بر نقد روانکاوی سنتی فرویدی، اضطراب را محصول تجربیات فردی در محیط قلمداد کرد و گفت: کودکی که رفتار درست را از والدین و محیط خود نگیرد با ناتوانی و انزوا رشد کرده و همین انزوا و ناتوانی ریشه احساس اضطراب او در بزرگسالی خواهد بود که در صورت عدم درمان، قابلیت تبدیل به یک اختلال شخصیت را خواهد داشت.
از مجموع کتاب های هورنای تا کنون شش عنوان به فارسی ترجمه شده که از جمله آن می توان به «روان شناسی زنان» اشاره کرد. این کتاب که با ترجمه قوتمند و روان سهیل سمی وارد بازار نشر شده؛ دربردارنده مجموعه مقالات علمی هورنای است که برای شروع آشنایی با دیدگاه های او گزینه ای مناسب به نظر می رسد. علاقمندی به دانستن از نظریات هورنای علاوه بر آگاهی از آنچه عدم تعادل قدرت جنسیتی جامعه با روان زنان می کند؛ با شیرینی درک سنت های روانکاوی نیز توام خواهد شد.